آرشیو ابیات برای مشاعره با ,, چ ,,

[fatemeh]

چون چنگ گشودیم جهان بر پا شد
قا نون فلک پر از نوای ما شد

پیچید گل و ستاره با آتش و آب​

تا عشق پدید آمد و غو غاها شد



سیاوش کسرایی​

 

[Reza Sharifi]

چهارم علی بود جفت بتول		که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علی هم در ست		دُرُست این سخن گفت پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست		تو گویی دو گوشم پرآواز اوست

 

[fatemeh]

چار چیز است که گر جمع شود در دل سنگ
لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی

پاکی طینت و اصل و گهر و استعداد
تربیت کردن مهر از فلک مینایی​

جلال عضد

​

​

 

[baroon]

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم​

 

[fatemeh]

چو مرغ جانت ز تن رها شد
همیشه زنده ست مگو کجا شد​

کسی چو میرد مگو فنا شد
که نقش هستی فنا ندارد
​

​

​

مهدی سهیلی

 

[fatemeh]

​

چشمان تو امشب شده مجموعه اضداد
در كاسه چشم تو شراب است و شرنگ است

گه نوش تر از نيش و گهی نيش تر از نوش
چشمان خمار تو به هر شيوه قشنگ است

يك عمر از اين شاخه به آن شاخه پريديم
آيين نظربازی ما رنگ به رنگ است

حسن موسوی​

​

 

[Reza Sharifi]

چون آب به جويباروچون باد به دشت
روزي دگر از نوبت عمرم بگذشت
هرگز غم دوروز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامدست و روزي كه گذشت ...

حکیم عمر خیام

 

[baroon]

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنیست آن بینی​

 

[Reza Sharifi]

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت...

حسین پناهی
​

 

[fatemeh]

چو از کرانه ی جان آفتاب عرفان تافت
مس وجود خود از کیمیای آن زر کن

چراغ عشق به نور جمال جاویدان
به جان فروز و شبستان دل منوّر کن

​

شهریار
​

 

[Reza Sharifi]

​

چـون در شب ِ سـرد و تیره بارد
آن ابــــر ســـیه ز آســـــمان ها
در گوش ِ دلم ، چه دلکش افتد
آهـــنگ ِ خــروش ِ ناودان ها!...


فریدون توللی
​

 

[fatemeh]

چون سرآمد دولت شبهای وصل
بگـــــــــــذرد ایام هجران نیز هم





حافظ
​

 

[fatemeh]

چون خیالت همه شب مونس و دم ساز من است

شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی
​

 

[دختر مهتاب]

چرخ، در پیش رخت، اینه ی ماه گرفت
کس سرافرازتر از اینه دار تو نبود

سیمین بهبهانی

 

[baroon]

چشمت که به خونریزی عشاق سری داشت

می کشت یکی را و نظر بر دگری داشت​

 

[baroon]

چون خطایی از تو سر زد، در پشیمانی گریز

کز خطا نادم نگردیدن، خود خطای دیگر است​

 

[fatemeh]

چو گفتمش که دلم را نگاه دار، چه گفت؟
ز دست بنده چه خیزد؟ «خدا» نگه دارد!




​

حافظ​

 

[Miss zahra]

چون اشتر مست در قطاریم همه
​

چون گرگ گرسنه در شکاریم همه ​

گر پرده زروی کارها برگیرند ​

معلوم شود که در چه کاریم همه
​

 

[Miss zahra]

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادی طلبیم
حافظ

 

[fatemeh]

حافظ:

چشمم آن دم که به شوقِ تو نهد سر به لَحَد
تا دمِ صبحِ قیامــــــــــــــــــت نگران خواهد بود​