• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

Maryam

متخصص بخش ادبیات



آموختن


وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که
آموختی ، پرواز را.
راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از
تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو
اضافه می کند.

دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و
هر قدر که زودباشی، دیر.
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا
باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان
گسترده شوی.
من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک
کرم خاکی و پرواز را از یک درخت.
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در
حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند! پلنگان، دویدن
را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را
از یاد برده بودند.
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در
پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده
بودند!
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می
شناخت و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن
را می فهمید و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز
بسیار می دانست!
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق
و از اشتیاق به معرفت.

و
و
و

وقتی رفتن آموختی ، دویدن بیاموز. ودویدن که آموختی
، پرواز را.. راه رفتن بیاموز زیرا هر روز باید از
خودت تا خدا گام برداری. دویدن بیاموز زیرا چه بهتر
که از خودت تا خدا بدوی. و پرواز را یادبگیر زیرا
باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی.
 

RAYA

New member
با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
در یک شب بارانی به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر ندارد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
[FONT=Vazir, times, serif]اي ساعت هاي پر شتاب !
[FONT=Vazir, times, serif] مرا کجا مي بريد ؟
[FONT=Vazir, times, serif]بس است ؛ خسته ام ؛ خسته
[FONT=Vazir, times, serif] بگذاريد دلم را در گوشه ي آسماني ديگر بياويزم .
[FONT=Vazir, times, serif] تا کي زمين
[FONT=Vazir, times, serif] تا کي ماه
[FONT=Vazir, times, serif] تا کي دويدن و دويدن ؟
[FONT=Vazir, times, serif]بگذاريد کمي بايستم تا دنيا از بالاي سرم رد شود ......
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
زندگي يک آرزوي دور نيست؛

زندگي يک جست و جوي کور نيست

زيستن در پيله پروانه چيست؟

زندگي کن ؛ زندگي افسانه نيست

گوش کن ! دريا صدايت ميزند؛

هرچه ناپيدا صدايت ميزند

جنگل خاموش ميداند تو را؛

با صدايي سبز ميخواند تو را

زير باران آتشي در جان توست؛

قمري تنها پي دستان توست

پيله پروانه از دنيا جداست؛

زندگي يک مقصد بي انتهاست

هيچ جايي انتهاي راه نيست؛

اين تمامش ماجراي زندگيست
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
امــــروز . . . دوبار دلتنگ شدم !
.
.
یک بار برای تو
.
یک بار برای تو !!!
اول برای نداشتنت . . . . . . دوم برای نداشتنم. . . .
دوستت دارم و نداری ام ! .
باید رفت . . . .
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
.


روزی من
درخت افشانی خواهم شد
میان شهر...
سایه‌ میگسترانم
رهگذران خسته‌ را
تا بیاسایند
درسایه‌سار
شاخه‌ و برگهایم
و بر زمین نهند
بار سنگین اندوه یک روز خسته‌ را.
همشهریان خوب و مهربان
با کلامی که‌ از آن
عطر صمیمیت میتراود
از تنم میزدایند
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بی تو شعر خسته ام بی تاب شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] عشق تو در پستوی خانه قاب شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بی تو ای تنها امید زندگی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] قلب من خاموش چون مرداب شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]بس که بی تاب تو ام ای بی وفا
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] چشمه چشمان من بی آب شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]آه! ای تعبیر خوب بودنم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] نام تو در خلوتم مهتاب شد
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
من به یک احساس خالی دلخوشم


من به یک احساس خالی دلخوشم
من به گل های خیالی دلخوشم
در کنار سفره اسطوره ها
من به یک ظرف سفالی دلخوشم
مثل اندوه کویر و بغض خاک
با خیال آبسالی دلخوشم
سر نهم بر بالش اندوه خویش
با همین افسرده حالی دل خوشم
در هجوم رنگ در فصل صدا
با بهار نقش قالی دلخوشم
آسمانم: حجم سرد یک قفس
با غم آسوده بالی دلخوشم
گرچه اهل این خیابان نیستم
با هوای این حوالی دلخوشم



http://forum.p30parsi.com/showthread.php?t=10528&page=37#ixzz10FYqyd3f
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات


.


فقط يك لحظه دلچسب

دلم براي شب امتحان تنگ شده
پا فشاري براي حل مسئله هاي فيزيك
و روزهايي كه برنامه هفتگي جدايشان مي كرد
دلم يك سير خواب راحت ،
بعد درس خواندن هاي سخت مي خواهد
و يك جمعه واقعي ،
بعد از يك هفته طولاني
دلم شنبه هاي كار را مي خواهد و
دل تنگِ نيمكت هاي خراشيده از زخم خودكار
دلم فقط يك لحظه دلچسب مي خواهد
لحظه اي كه در ميان روز هاي مدرسه گمش كرده ام ...

 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
درك تنهایی و دلتنگی ام
یك دنیا صبر می خواست و مهر
و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی

ای معنی سبز تمام كلام ناگفته ام
تو را تا هنگام كه نفسی در كنج سینه باشد
با همه وجود و با دستان خالیم
به خاطر خواهم داشت ...

آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشكت چه پاكی نهاده
اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهربانی زدودن اشكها را برایم به ضیافت بخوان
تا بگویم با این لبهای ترك خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام كه جانی در بدن باشد
به خاطر خواهم
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند،
دلم تنگ است.
بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند.
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها.
دلم تنگ است.

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه،
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها.
واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.
بیا، ای همگناهِ من در این برزخ.
بهشتم نیز و هم دوزخ.
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من،
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها.
و من می مانم و بیداد بی خوابی.

در این ایوان سر پوشیده متروک،
شب افتاده است و در تالاب من دیری است ،
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها.
بیا امشب که بس تاریک وتنهایم.
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی،
که می ترسم ترا خورشید پندارند.
و می ترسم همه از خواب برخیزند.
و می ترسم که چشم از خواب بردارند.
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را.
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را.
و نیلوفر که سر بر مکشد از آب؛
پرستوها که با پرواز و با آواز،
و ماهیها که با آن رقص غوغایی؛
نمی خواهمم بفهمانند بیدارند.

شب افتاده است و من تنها و تاریکم.
و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!

...



http://forum.p30parsi.com/showthread.php?t=8766&page=261#ixzz10iRSpopF
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
این روزها دلم برای عشقی دلتنگ است
که همه روزهایم را بر باد داد

این ساعتها چقدر کند می گذرد
پس چرا زمان با تو بودن آنقدر زود گذشت ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی
اگرهميشه از يك راه تكراری بروی
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سركش
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند
دوری كنی
تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی
اگر ورای روياها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی
-
امروز زندگی را آغاز كن
امروز مخاطره كن
امروز كاری كن



شعرى از پابلو نرودا
ترجمه از احمد شاملو
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دیوارها وفاصله ها،آه خسته ام
از نور سرد و یخ زده ی ماه خسته ام

در تنگنای تیره ترین سرنوشت ها
از سایه های سنگی این راه خسته ام

از دام دستهای شب آلود نانجیب
از اوج های ساده ی کوتاه خسته ام

از این همه مسیر که در شهر می دوند
از حیله های نقشه ی گمراه خسته ام

بی چشمهای تو که حضور نوازشند
از لحظه لحظه لحظه ی شب ،آه خسته ام
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]می خواهم هرطور دلم میخواهد
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]بخوانم
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]بنویسم
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]تو را دوست بدارم
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]از عشق بگویم
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]خیلی وقتها شرمم می آمد
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]من همان من
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]تو همان تو
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]نام دیگری نداریم
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]سادگی ترس ندارد
گاه می پرسی
که چرا خاموشم
از دوست داشتنمان نمی گویم
لبخند ندارم
منو میخوری
تف می کنی
ترک می کنی
ولی هیچوقت
درک نمی کنی!
باشد می گویم
در توام اما تو
در من نیستی
کم عمقم
وسیعم
آغازم
پایانم
نیمه راهم!
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
دلم ميخواست دنيا رنگ ديگر بود
خدا با بنده هايش مهربانتر بود
ازين بيچاره مردم ياد مي فرمود
دلم مي خواست زنجيري گران از بارگاه خويش مي آويخت
كه مظلومان خدا را پاي آن زنجير
ز درد خوشتن آگاه ميكردند
چه شيرين است وقتي بيگناهي داد خود را از خداي خويش ميگيرد
چه شيرين است اما من
. . . . . .
دلم مي خواست دنيا خانه ي مهر و محبت بود
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=verdana,tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif]ای کاش می توانستیم
[FONT=verdana,tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif]همسایهُ مان را خودمان
[FONT=verdana,tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif]انتخاب کنیم!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]دریادریاگفته هایم را داخل زرورقی گذاشته ام
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]تا پس از پایان طوفان به همراه بطری به ساحل کنار خانه ات برسد تا بدانی چه قدر دوستت داشته ام و...
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]همه ی اندوخته ی ا حسا سم را داخل بطری گذاشتم تا به دور از نم و آفات هوا به دستت برسد بیش از آنکه بدانی و حتی حسش کنی دلم برایت تنگ شده که مجبور شدم نامه ای برایت بنویسم .
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]کلاغ های کنار برج ساعت شنی از کنار صورتم قارقارکنان رد شدند تا خبر عاشقی ام را کمی آن سوتر ببرند .
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]آخ !
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]اگر می دانستی چه قدر ! این روزها و لحظه ها به یاد تو هستم دیگر از من چیزی نمی پرسیدی. دست هایم به اختیارم نیستند .باور کن آن قدر سرم آمده که توان گفتنش را از دست داده ام .فقط به یقین بدان که آفات عشق زود گذر نیست !
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]باد و نرمش باران به کمکم آمدند چون انگشت هایم دیگر به کارم نیامده بودند .پاک کردند هر آنچه را که در توان خودشان بود !با همین چشم هایم آب دریا را در حفره درونی ام ریختم تا بی نیاز از اشک های نمکین خودم باشم .این همه شورعاشقی را فدای یک لحظه با تو بودن می کنم تا به یاد بیاوری من هر آنچه که بوده ام و هستم را برای با تو بودن خواسته ام و دیگر هیچ !
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]با همین دو چشم بی سو شده بارها عینک ام را چهار اندازه گرفته ام تا صورت تورا واضح تر و شفاف تر ببینم .می خواهی باور کنی یا که نه .ولی قسم به هر آنچه که می پرستی در توانم تنها تو باقی مانده ای و دیگر هیچ .
[FONT=georgia,Vazir,times,serif]بیش از آنکه غرق شوم حرفی بزن !!
 
بالا