baroon
متخصص بخش ادبیات
دریغ می کنی از من نگاه را حتّی
و نیز زمزمه ی گاه گاه را حتّی
من و تو ره به ثوابی نمی بریم از هم
چرا مضایقه داری نگاه را حتّی؟
تو اشتباه بزرگ منی، ببخشایم
به دیده می کشم این اشتباه را حتّی
به من که سبزپرستم چه گفت چشمانت؟
که دوست دارم بخت سیاه را حتّی
به دیدن تو چنان خیره ام که نشناسم
تفاوت است اگر راه و چاه را حتّی
اگرچه تشنه ی بوسیدن توام، ای چشم!
بخواه، می کُشم این بوسه خواه را حتّی
بیا تلألؤ شعرم بر آب ها امشب
تراش می دهد الماس ماه را حتّی