• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اعترافات صمیمانه

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
اعتراف میکنم تا کلاس پنجم اگه بابام یه کوچولوباهام بلندحرف میزد میزدم زیرگریه ومیگفتم میدونم من بچه شما نیستم:ناراحت:
منو آدم فضایها اینجا جاگذاشتن :خنده2:
منوبهشون پس بدید :خنده2:به شدت به آدم فضایی اعتقاد داشتم :خنده2:چقدر کفرشون درمیامد:ناراحت:
 

Sky girl

کاربر ويژه
منم ی اعترافی دارم اما به سر انجام نرسید :خنده2::من از دبیر زبان فارسیم خیلی خیلی بدم میومد بخاطر همین ی روز قبل از اینکه بیاد سر کلاس همه گچ های تخته پاکنو رو صندلیش خالی کردم اما خوب معلمم خیلی زرنگ تر از این حرفا بود:مشکوک:و فهمید بعد گفت چون این کارو کردین میخوام ازتون امتحان بگیرم :تنبیه:بچه های کلاسمونم عین.......ترسیدن اما رفتن صندلیشو پاک کردن و اما من...انگار نه انگار که اتفاقی افتاده......:نیش2::غش2:
 

salar69

کاربر ويژه
اعتراف میکنم تو تابستون به سؤال: کلاس چندمی؟ نمیتونستم جواب بدم
آخه نمیدونستم که باید کلاسی که تموم کردم رو بگم یا کلاسی که قراره برم و همیشه طرف مقابلم منظورش فرق میکرد

اعتراف میکنم وقتی کوچیک بودم هر موقع تلویزیون نگاه میکرد فک میکردم اگه دستمو به صفحه تلویزیون بزنم منم مثل بازیگرها میرم تو تلویزیون!!!!!!!!!!!!!!!!!
همچین بچه ی خیال پردازی بودم من
 

salar69

کاربر ويژه
اعتراف میکنم کوچیک که بودم کارتون سطل سحر امیز رو که می گذاشت منم جو گیر میشدم یه سطل ور میداشتم میرفتم تو حیاط با هاش حرف میزدم و پامو میکردم تو سطل که غیب بشم برم تو سطل....

اعتراف میکنم هروقت معلممون میگفت برو از دفتر گچ بیار همیشه ی 4,5 تا گچم واس خودم برمیداشتم :دی
 

salar69

کاربر ويژه
اعتراف میکنم فقط یک دانش آموز مثل من میتونه شب گوشیش رو کوک کنه تا صبح 20 بار زنگ بزنه ولی صبح با اولین زنگ گوشی پاشه بقیه زنگ ها رو پاک کنه و دوباره با خیال راحت بخوابه !!!
نگید نه که خیلیاتون تجربه کردین :))

اعتراف میکنم بعد از 2 سال ک عاشق یکی شده بودم وقتی ک یکم به هم نزدیک شدیم و شناختمش دقیقا حس همون مورچه ای رو داشتم ک بعد از 2 سال فهمید عاشق یه تفاله چایی بوده نه مورچه!!!

اعتراف می کنم من هروقت به پولدارا و خوشگلا حسودیم میشه؛به خودم دلداری میدم که اینا همه شون معتاد میشن آخرش ^_^

اعـتــراف مـیـکنــم بـچــه بـودم 1 جــای دسـتــم کــه مـیبُریـد ، خــونِشــو
مـیخـوردم کــه نـذارم هــدر بـشــه
و بـاز بِـره تـو رگــ هـام .... +

 

ice star

مدیر بخش زبان انگلیسی
اعتراف میکنم تا کلاس پنجم اگه بابام یه کوچولوباهام بلندحرف میزد میزدم زیرگریه ومیگفتم میدونم من بچه شما نیستم
منو آدم فضایها اینجا جاگذاشتن
منوبهشون پس بدید به شدت به آدم فضایی اعتقاد داشتم چقدر کفرشون درمیامد


عجببب؟!!!!!!!:15:
خیلی جالب بود:10::غش:
 
بالا