حسين بيشتر از آب، تشنه ی لبيك بود اما افسوس كه بجای افكارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترين دردش را بی آبی ناميدند و در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و آنگه بر حسینی می گریند که آزاد زیست و آزادانه مرد. آنانی که رفتند، کاری حسینی کردن دوآنانی که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدیاند.
از هنگامی که به جای شیعه علی (ع) بودن و از هنگامی که بهجای شیعه
حسین (ع) بودن و شیعه زینب (س) بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شدهاند و بس، در عزای همیشگی ماندهایم!
حسین ضعیفی که باید برای او گریست نبود... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» – که به بنىآدم زیستن داد – و «وارث پیامبران بزرگ» – که به انسان چگونه باید زیست را آموختند...
اگر در جامعه ای فقط یک
حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا....
از کودک
حسین (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاری قرآن تا آن معلم اطفال کوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خویشاوند یا بیگانه، و تا آن مرد اشرافی و بزرگ و باحیثیت در جامعه خود و تا آن مرد عاری از همه فخرهای اجتماعی، همه برادرانه در برابر شهادت ایستادند تا به همه مردان، زنان، کودکان و همه پیران و جوانان همیشه تاریخ بیاموزند که باید چگونه زندگی کنند .
این که
حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.
حسین علیه السلام زنده جاویدی است که هر سال، دوباره شهید میشود و همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت می کند.
شهادت دعوتی است به همه عصرها، وبه همه نسل ها، که: اگر می توانی، بمیران! و اگر نمی توانی، بمیر!
نباشید همانند انسانهایی که برای
حسین عزاداری می کنند و بر سرو صورت می زنند و اشک می ریزند و همگام با یزید برای حسین شام غریبان می گیرند و پرونده حسین را می بندند
دیدم عده ای مرده متحرک که بر زنده ی همیشه جاوید عزاداری میکردند.
اکنون شهیدان کارشان را به پایان رساندهاند. و ما شب شام غریبان میگرییم، و پایانش را اعلام میکنیم و میبینیم چگونه در جامعه گریستن بر
حسین (ع)، و عشق به
حسین (ع)، با یزید همدست و همداستانیم؟
فتواى
حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست.
حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است.
مسؤولیت شیعه بودن یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنهها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را...
امام
حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید – حاکم مدینه – که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفتُ .این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است.
مقتدایان امام
حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى
حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند.
آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با
حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند – در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود – توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن
حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟
دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند؛ یکی شور مذهبی است، یکی شعور مذهبی.که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد ،خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد
اگر باطل را نمي توان ساقط کرد مي توان رسوا ساخت، اگر حق را نمي توان استقرار بخشيد مي توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.
نباشید همانند انسانهایی که برای
حسین عزاداری می کنند و بر سرو صورت می زنند و اشک می ریزند و همگام با یزید برای
حسین شام غریبان می گیرند و پرونده حسین را می بندند.
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی، وقتی که شاهد عصر خودت نیستی، و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی، هر کجا که خواهی باش، چه در نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.
هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام . رسالت نخستین را
حسین و یارانش به جای آوردند. و رسالت دوم رسالت زینب، زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]حسین, کسی است که به آزادی روح داده و به «بعضی ها» نان.
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif] ای زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش!... مگو که بر شما چه گذشت ؟ نگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید ؟ آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم. ما همه را شنیده ایم اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم ؟ لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم ؟ دمی به ما گوش کن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم .
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]"... و حسين، وارث آدم، كه به بنیآدم زيستن داد، و وارث پيامبران بزرگ، كه به انسان، "چگونه بايد زيست" را آموختند، اكنون آماده است تا، در اين روزگار، به فرزندان آدم، "چگونه بايد مرد" را بياموزد!..."