صحبت شد که برای تغییر نگرش , استفاده از جملات تاکیدی فوق العاده تاثیر گذار است . در مورد اعتماد بنفس صحبت شد. دیواره های ذهنی مطرح گردید و تجسم.البته بطور پراکنده.
بیشتر نظر این بود که ذهن را آماده برای پذیرش این موارد آماده کنیم.
عزیزان توجه فرمائید:خیلی در خواندن این مطلب وسواس بخرج دهید.
بیشترین کتابهای تفکر مثیت و روانشناسی نوین را مطالعه کردم تا جائیکه اگر کتاب دیگری می دیدم حس میکردم اقتباس از کتاب اولی است. تا جائی پیش رفتم که حس میکردم این کتابها را من نوشته ام.
تئوری را می خواندم و عملی تکرار میکردم. چشمم را می بستم . در ذهنم تکرار میکردم. با صدای بلند تکرار می کردم.نقاشی اهدافم را می کشیدم , دور و بر را نصیحت می کردم .
می نوشتم و برای خانواده تعریف میکردم. خدایا چه اداهائی در می آوردم من. بعضی وقتها خودم از کار خودم خنده ام می گرفت چه رسد به اطرافیان که گیر من 50 ساله افتاده بودند.خیلی ایمان داشتم.
خیلی باور داشتم که به اهدافم می رسم. همسرم می گفت : بالاخره چی می شود؟
جواب می دادم: خانم دیدی شیر می جوشد و می جوشد و یکباره سر ریز می شود . کارهای من همین بود. خانمم بعضی وقتها می گفت : هوشنگ کی این شیر می جوشد و سر ریز می شود؟
می خندید و من هم می خندیدم. او می خندید چون باور نداشت و من می خندیدم چون باور داشتم.وقتی شیر جوشید و سر ریز شد همه خنده هایشان تبدیل به نگاهی شد که من خیلی دوست داشتم.
خنده ها می دانید به چی تبدیل شد؟
جهان آگهی : آقا اجازه ما بگیم؟.
استاد: خیر بشین , گوش بده تا از کلاس ترا بیرون نیانداختم.
جهان آگهی: آقا اجازه؟ ببخشید . چشم.
به نگاهی به یک قهرمان.
خدایا چقدر لذت بخش است مرد در منزل به دید قهرمان نگریسته شود.
این مطالب ر ا نوشتم تا باور کنید می شود.ولی زمان نیاز است. من هم خیلی عجول بودم .همه اش میگفتم: کی . آخر کی؟
بقیه قضایا را قبلا تعریف کرده ام.
این مطلب را نوشتم که شما عزیزان باور کنید می شود ولی زمان لازم دارد.تمرینات را با جان و دل انجام دهید. این مطالب حاصل مطالعه و تحقیق , چندین جلد کتابهائی که شما مطالعه فرمود اید.
البته خیلی بیشتر.به حدی تمرین کرده بودم که هر کتابی را می دیدم می دانستتم در مورد چه موضوعی نوشته و چه مسائلی را می خواهد عنوان کند.
تمام این نوشته ها برای باور شما است .همین.
پس این تایپیک را با جان و دل پاس بدارید و مطالبش را مطالعه و به تمرینات آن ادامه دهید.