• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

بدو بیا داستان می نویسم باهم !! (فقط حتما اولین پست تاپیک رو بخونید)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداختپسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفتاگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو ...







.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداختپسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفتاگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه، نکنه ...




قابل توجه تمام دوستان گلم ، دوستان خوب و پرانرژی انجمن به مقررات تاپیک بند 4 اضافه شده لطفا حتما مطالعه نمایید با تشکر

ببینم چی میسازید شما از همین الان با یه ناشر برای انتشار داستانمون قرارداد بستم روسفیدم کنید :نیش:


 
آخرین ویرایش:

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداختپسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفتاگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه ! نکنه باز هم داره خواب میبینه ؟ ولی نه ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداخت پسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفت اگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه ! نکنه باز هم داره خواب میبینه ؟ ولی نه درست که نگاه کرد دید ...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداخت پسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفت اگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه ! نکنه باز هم داره خواب میبینه ؟ ولی نه درست که نگاه کرد دید اين كه يه پسره كه لباسه دخترونه پوشيده و ...
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداخت پسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفت اگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه ! نکنه باز هم داره خواب میبینه ؟ ولی نه درست که نگاه کرد دید اين كه يه پسره كه لباسه دخترونه پوشيده و ای بابا بازم مایکل دوستشه که سربه سرش میزاره ...
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه دست تو دماغ داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو یه ضربه جانانه از طرف من خورد تو کله اش که با صورت رفت تو درخت و دماغش بين شكاف درخت گير كرد كه دید از روبرو یه دختر خوشگل موشگل ترگل و ورگل میاد ،‌نيشش تا بنا گوش باز و چشمهايش زده بيرون كه ضربه جانانه دومي رو هم نوش جان كرد ، ولی پسرک دست بردار نبود ، دلش گیر کرده بود پیش اون دخمله. انقدر مبهوت بود كه حواسش نبود ضربه دوم از كي خورده ! در همين حال يهو از خواب پريد و بيدار شدنگو این دوضربه ی تو خواب ضربه نن جونش برا نون گرفتنه ...بلند شد و رفت نون بگيره كه يهو وای باورنکردنیه همون دختره .يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد تا اون ضربات رو دوباره نخوره كه ناگهان يه كف گرگي از طرف دوستش مياد تو صورتش و پسر کچل قصه مون نقش بر زمين ميشه ،دوست پسره بهش گفت چشماتو درويش كن كچل پسرکچل ما هم هم بلند شد و سر كچل خودشو خاروند و با ترس نگاهي به اون دختر انداخت پسر قصه ما بدون حرفي به طرف نانوايي رفت اگه بدونید چی شد دختره داره گریه میکنه و از پشت داره صداش میزنه آی لاوی یو مگه پسره می تونه باور کنه ! نکنه باز هم داره خواب میبینه ؟ ولی نه درست که نگاه کرد دید اين كه يه پسره كه لباسه دخترونه پوشيده و ای بابا بازم مایکل دوستشه که سربه سرش میزاره كه اونجا بود كچل قصه ما از غصه دق مرگ شد...
قصه ما به سر رسيد كچله به آرزوش نرسيد...
:نیش::نیش::قلیون:
 
آخرین ویرایش:

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
آیدا خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی باحال بود.


اتمام سری اول داستانهای ایران انجمن
 
آخرین ویرایش:

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
قابلي نداشت دخملي:نیش::سوت:

خب داستان بعدي رو شروع كنيم:15:

يكي بود يكي نبود
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
يكي بود يكي نبود

هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی ...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی ...50پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی...
 

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ...
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که ...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.1-




.
 
آخرین ویرایش:

admin

Administrator
عضو کادر مدیریت
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یک سال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2-

 

rahnama

پدر ایران انجمن
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یکسال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2- الگوی اخلاق باشد.
3-

 

melika

متخصص بخش زبان انگلیسی
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یکسال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2- الگوی اخلاق باشد.
3- 7 برده را در طول زندگيش آزاد كرده باشد

 

0mid

متخصص بخش ورزشی
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یکسال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2- الگوی اخلاق باشد.
3- 7 برده را در طول زندگيش آزاد كرده باشد
4- حداقل 100 پست تو ايران انجمن داده باشه :2:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یکسال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2- الگوی اخلاق باشد.
3- 7 برده را در طول زندگيش آزاد كرده باشد
4- حداقل 100 پست تو ايران انجمن داده باشه :2:
5- مثبت اندیش باشه.....


 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
هزاران سال پيش در يكي از دشتهاي سرسبز،‌ غاري در دل كوهي بود ، برای ورود به غار باید از وسط یه آبشار بزرگ رد میشدی 50 پله داشت باید برای رسیدن به داخل غار پله ها را پائین میرفتی ، اما هرکسی نمیتونست وارد این غار شه و اون پله هارو پایین بیاد ، تنها اونهایی میتونستند وارد این غار بشن که 5 کار با ارزش انجام داده باشه.
1-تعداد دروغ های یکسال زندگیشون کمتر از تعداد پله های اون غار بود .
2- الگوی اخلاق باشد.
3- 7 برده را در طول زندگيش آزاد كرده باشد
4- حداقل 100 پست تو ايران انجمن داده باشه :2:
5- مثبت اندیش باشه.....
تو این غار یه شی باارزش بود که...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا