برای مشاعره + فقط با <<<< ع >>>>

[fatemeh]

عاشق شده ای ای دل، سودات مبارک باد
از جا و مکان رَستی، آنجات مبارک باد

مولانا​

 

[baroon]

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود

موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود​

 

[fatemeh]

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر
آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر​

مولانا

 

[Reza Sharifi]

عارف كسي بود كه به شب اي خدا كند
با سوز سينه خسته دلان را دعا كند
پيچد سر از عنايت سلطان به كبر و ناز
در كوي فقر قامت خدمت دو تا كند
بر پاي شاه اگر سر ذلت نهاده است
با شرم توبه سجده ي حق را قضا كند
​

مهدی سهیلی
​

 

[baroon]

عشق آمد و صبر از دل دیوانه برون رفت

صد شکر که بیگانه ازین خانه برون رفت​

 

[baroon]

عاشقی جرم قشنگی ست

به انكار مكوش​

 

[Reza Sharifi]

عمر از کف رایگانی می رود
کودکی رفت و جوانی می رود
این فروغ نازنین بامداد
در شبانی جاودانی می رود
این سحرگاه بلورین بهار
روی در شامی خزانی می رود ...

شفیعی کدکنی

 

[Reza Sharifi]

عشق شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد

گفت و گویی در زبان ما فکند
جست و جویی در درون ما نهاد

فخرالدین عراقی

 

[fatemeh]

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد



​

فاضل نظری

 

[baroon]

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست​

​

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

​

​

 

[baroon]

عمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح کم است

​

​

ور به سختی گذرد، نیم نفس بسیار است​

​

 

[fatemeh]

عازم یک سفـــرم

سفری دور به جایی نزدیــک

سفری از خود من به خـــــــــــــــــودم

مدتی است نگاهم به تماشای خداســــــــــت

و

امیــــــدم به خداوندی اوســـــــــــــــــت…!!!​

 

[fatemeh]

عاقبت پر می شود این حفره ها...
از من و تو، از من و ما، از شما...
​

​

 

[baroon]

عشق چون آید بَرد هوش دل فرزانه را
دزد دانا می کُشد اوّل چراغ خانه را

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را​

 

[fatemeh]

عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها




مولانا

 

[baroon]

عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم

زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم‏؟​

 

[دختر مهتاب]

عاقبت آهت به دامانم نشست:گل:

عاشقی بگذر ز ما بگذر ز ما
​

​

​

 

[fatemeh]

عشق داغی است که تا مرگ نیاید نرود
هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد




سعدی

 

[Narsisa]

عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت
حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس
مولانا​

 

[baroon]

عشق بحریست که چون بر سر طوفان آرد

دست شستن ز متاع دو جهان ساحل اوست​