Miss zahra
متخصص بخش تکنولوژی
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا بماند چیست فرمان شما
باز گردد یا بماند چیست فرمان شما
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا قلقله در گنبد افلاک انداز
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
عهدو پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابرو کمان کرد
عشق بازی کاربازی نیست ای دل سربباز
زانکه گوی عشق را نتوان زد به چوگان هوس
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر بر چشمه یکوثر کنم
عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت
نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد
عشق و شباب و رندی مجموعه ی مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست
عجب علمیست علم هیئت عشق
که چرخ هشتمش هفتم زمین است
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ
بیا که نوبت بغـــــــداد و وقت تبریــز است
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم