قوش کریمخانی
عبارت مثلی بالا که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ بکار میرود هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینه نگاهداریش زاید بر سود و فایدهی آن باشد، و یا شخصی بیش از حد زحمت وافاضهاش، توقع حقوق و دستمزد داشته باشد.
در اینگونه موارد آن موسسه یا آن شخص را به «قوش کریمخانی» تشبیه و تمثیل میکنند و عطای فایدهاش را به لقای توقع و مزاحمتش میبخشند.
اما ریشهی تاریخی این ضرب المثل :
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاهان و رجال وبزرگان ایران غالبا عاشق شکار بودهاند و برای صید پرندگان وحیوانات وحشی به شکل جرگه یا انفرادی از طرق مختلف استفاده میکردهاند که از آن جمله پرورش پرندگان شکاری بوده است.
این پرندگان شکاری عبارت بودند از قرقی، قوش، شاهین، باز، سنقر، چرغ، الاطوغان یا آق طوغان و حتی کلاغ که آنها را در بازخانه و یا به اصطلاح دیگر قوشخانه برای صید پرندگان و آهو و خرگوش و جز اینها تربیت میکردهاند.
در بازخانهی سلاطین ایران گاهی تا هفتصد پرندهی شکاری از هر قبیل نگهداری میشد که برای هریک از این پرندگان مامور ومربی مخصوص گماشته بودهاند.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه راجع به بازخانه شاهی مینویسد :
« در این موسسات دفتری وجود دارد که مخصوص ثبت و ضبط مرغانی است که به شاهنشاه تقدیم میدارند و یا اعلیحضرت اعطاء میفرمایند. در این دفاتر اسامی اشخاص و تاریخ و خصوصیات پرندگان شکاری درج میشود. صید با مرغان شکاری در ایران خرج سنگینی دارد چون طیور صیاد فقط از گوشت تغذیه میکنند و لاغیر، و برای بعضیشان ناگزیرند که در تمام مدت روز منحصرا مرغ خانگی بدهند.»
روزی برای «کریمخان زند» سر دودمان سلسلهی زندیه که مطلقا اهل اینگونه تجملات پر خرج نبوده است قوشی به عنوان تحفه آورده بودند که بسیار قشنگ و زیبا بود.
کریمخان از بازیار پرسید :
« خوراک این قوش چیست وچگونه باید از این حیوان پذیرایی کرد ؟»
بازیار جواب داد :
« این قوش شب و روزی دو وعده غذا میخورد و هر وعده باید گوشت یک مرغ بزرگ یا دو کبوتر به او داد. در فاصلهی دو وعدهی غذا اگر مقداری از تنقلات نیز به اوداده شود در فربهی و سلامتی بی اثر نخوهد بود ! محل سکونت این نوع قوشها باید قفس بالنسبه بزرگ و بسیار زیبا باشد و روزی یک بار او را شستشو دهند تا گرد و غباری که بر سرو رویش نشسته است زایل و زدوده گردد !»
کریمخان زند مجددا پرسید :
« بگویید ببینم این حیوان زبان بسته در ازای این همه تیمارداری و پرستاری چه فایدهای دارد ؟»
جواب دادند :
« هرگاه وکیل الرعایا قصد شکار کند و تصادفا کبک یا کبوتری را از دور ببیند قوش را رها میکند و این حیوان احتمال دارد یکی ازآن پرندگان را صید کند و به حضور سلطان بیاورد. همچنین اگر آهویی از جرگهی شکار و تیررس سلطان فرار کند هنر قوش این است که خود را به آهو برساند ودر مقابل دیدگانش آن قدر پرپر میزند تا حضرت وکیل الرعایا به آهونزدیک شوند و آن را هدف قرار دهند !»
سرسلسلهی دودمان زندیه که تاکنون سراپا گوش بود و دیده از حیوان تقدیمی بر نمیداشت با تبسمی که حاکی از کمال صفا و وطن خواهی و رعایت اقتصاد و صرفه جویی در دستگاه سلطنت بود به آورندگان قوش گفت :
« با این ترتیب به حساب شما من باید روزی چهار کبوتر ومقداری تنقلات برای تغذیهی این حیوان تدارک کنم و یک نفر مربی نیز برای تیمارداشت و پرستاریش استخدام نمایم ؟»
حضار مجلس همگی به علامت تصدیق سر فرود آوردند.
کریمخان زند پکی به قلیان زد و به لهجه لری گفت :
« ولش کنید سی خوش بیره، سی خوش بره. (یعنی رهایش کنید تا خودش بگیرد وخودش بخورد) در دربار من ستون خرجی برای اینگونه تفریحات وتجملات بیفایده وجود ندارد .»
در اینگونه موارد آن موسسه یا آن شخص را به «قوش کریمخانی» تشبیه و تمثیل میکنند و عطای فایدهاش را به لقای توقع و مزاحمتش میبخشند.
اما ریشهی تاریخی این ضرب المثل :
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاهان و رجال وبزرگان ایران غالبا عاشق شکار بودهاند و برای صید پرندگان وحیوانات وحشی به شکل جرگه یا انفرادی از طرق مختلف استفاده میکردهاند که از آن جمله پرورش پرندگان شکاری بوده است.
این پرندگان شکاری عبارت بودند از قرقی، قوش، شاهین، باز، سنقر، چرغ، الاطوغان یا آق طوغان و حتی کلاغ که آنها را در بازخانه و یا به اصطلاح دیگر قوشخانه برای صید پرندگان و آهو و خرگوش و جز اینها تربیت میکردهاند.
در بازخانهی سلاطین ایران گاهی تا هفتصد پرندهی شکاری از هر قبیل نگهداری میشد که برای هریک از این پرندگان مامور ومربی مخصوص گماشته بودهاند.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه راجع به بازخانه شاهی مینویسد :
« در این موسسات دفتری وجود دارد که مخصوص ثبت و ضبط مرغانی است که به شاهنشاه تقدیم میدارند و یا اعلیحضرت اعطاء میفرمایند. در این دفاتر اسامی اشخاص و تاریخ و خصوصیات پرندگان شکاری درج میشود. صید با مرغان شکاری در ایران خرج سنگینی دارد چون طیور صیاد فقط از گوشت تغذیه میکنند و لاغیر، و برای بعضیشان ناگزیرند که در تمام مدت روز منحصرا مرغ خانگی بدهند.»
روزی برای «کریمخان زند» سر دودمان سلسلهی زندیه که مطلقا اهل اینگونه تجملات پر خرج نبوده است قوشی به عنوان تحفه آورده بودند که بسیار قشنگ و زیبا بود.
کریمخان از بازیار پرسید :
« خوراک این قوش چیست وچگونه باید از این حیوان پذیرایی کرد ؟»
بازیار جواب داد :
« این قوش شب و روزی دو وعده غذا میخورد و هر وعده باید گوشت یک مرغ بزرگ یا دو کبوتر به او داد. در فاصلهی دو وعدهی غذا اگر مقداری از تنقلات نیز به اوداده شود در فربهی و سلامتی بی اثر نخوهد بود ! محل سکونت این نوع قوشها باید قفس بالنسبه بزرگ و بسیار زیبا باشد و روزی یک بار او را شستشو دهند تا گرد و غباری که بر سرو رویش نشسته است زایل و زدوده گردد !»
کریمخان زند مجددا پرسید :
« بگویید ببینم این حیوان زبان بسته در ازای این همه تیمارداری و پرستاری چه فایدهای دارد ؟»
جواب دادند :
« هرگاه وکیل الرعایا قصد شکار کند و تصادفا کبک یا کبوتری را از دور ببیند قوش را رها میکند و این حیوان احتمال دارد یکی ازآن پرندگان را صید کند و به حضور سلطان بیاورد. همچنین اگر آهویی از جرگهی شکار و تیررس سلطان فرار کند هنر قوش این است که خود را به آهو برساند ودر مقابل دیدگانش آن قدر پرپر میزند تا حضرت وکیل الرعایا به آهونزدیک شوند و آن را هدف قرار دهند !»
سرسلسلهی دودمان زندیه که تاکنون سراپا گوش بود و دیده از حیوان تقدیمی بر نمیداشت با تبسمی که حاکی از کمال صفا و وطن خواهی و رعایت اقتصاد و صرفه جویی در دستگاه سلطنت بود به آورندگان قوش گفت :
« با این ترتیب به حساب شما من باید روزی چهار کبوتر ومقداری تنقلات برای تغذیهی این حیوان تدارک کنم و یک نفر مربی نیز برای تیمارداشت و پرستاریش استخدام نمایم ؟»
حضار مجلس همگی به علامت تصدیق سر فرود آوردند.
کریمخان زند پکی به قلیان زد و به لهجه لری گفت :
« ولش کنید سی خوش بیره، سی خوش بره. (یعنی رهایش کنید تا خودش بگیرد وخودش بخورد) در دربار من ستون خرجی برای اینگونه تفریحات وتجملات بیفایده وجود ندارد .»