B a R a N
مدير ارشد تالار
من كيستم حقيقت حق را خزانه ام
بيرون ز مرز فكر و خيال و فسانه ام
بنيانگذار مذهب و مسندنشين علم
فيض مدام فلسفه عارفانه ام
سبط نبى و پور على، نجل فاطمه
الگوى صبر و صلح حسن را نشانه ام
آئينه دار نهضت سرخ حسينى ام
چون عابدين به نخل عبادت جوانه ام
بحرالعلوم باب من است و سخا و جود
يك قطره اى بود ز يم بيكرانه ام
استاد فقه و فلسفه و منطق و اصول
پرچم فراز علم به قاف زمانه ام
با اين همه جلال در اين جوّ قيرگون
محصور كرده خصم ستم پيشه خانه ام
از يورش شبانه ابن الرّبيع پست
آيد به ناله سنگ ز سوز شبانه ام
لرزد به سان بيد تن اهل بيت من
تا مى كشد ز خانه برون وحشيانه ام
آن بى حيا سواره و من با تن ضعيف
پاى پياده در پى اسبش روانه ام
تندى كند كه تند برو در بر امير
كندى اگر كنم بزند تازيانه ام
آنان كه سوخته اند دَرِ خانه على
آتش زدند از ره كين درب خانه ام