جایی برای دلتنگی های تو!

[نفس91]

کار به اشک نمیرسد؛ از چشمانم بغض میریزد...​

 

[ریحانه69]

"دلتنگی"



حس نــبـــودن کــســی سـت


کـــــه تـــمـــام وجــودت بـــه یــکـبـاره


تـــمـــنـــای بـــودنـــش را مـــیـــکـــنـــد..‬

​

 

[fatemeh]

هنوز آنقدر ضعیف نشده ام
که خطرِ ریزشِ این کـوه را جار بزنم
اما تــــو
حوالیِ من که می رسی احتیاط کن​

​

 

[Mans0ur]

صفر را بستند که ما به بیرون زنگ نزنیم.

غافل از اینکه ما از درون زنگ زده ایم !!

( زمانهای قدیم که والدین صفر تلفن ها رو میبستند که کسی نتونه تماس های خارج از شهر داشته باشه )​

 

[shakira]

جان اسیر دل،

دل اسیر دوست ...

دوست چه میداند،

دل اسیر اوست ...​

​

:گل:​

 

[آسمان دریایی]

​

آدميزاده ديگه .....
يه وقتايي هوس ميكنه دست خودشو بگيره ببره يه
جاي دور ...
ولش كنه به امون خدا

 

[mitra mehr]

​

وقتی که هست پدرت رو در میاره...
وقتی که میره دلت براش تنگ میشه...​

​

​

 

[سنجاقي]

دنیا را تا کجا باید دوید؟!
من نه از خیال مرگ، که از مرگ خیال هراسانم...!

 

[سنجاقي]

اگر دلت گرفت ، سکوت کن !

این روزها هیچکس معنای دلتنگی را نمیفهمد...

 

[fatemeh]

وقتی خداحافظی می کنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن...​

 

[mitra mehr]

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ...
از كسي خجالت نمي كشه...
مي باره و مي باره و...
اينقدر مي باره تا آبي شه... ‌
آفتابي شه...!!!
كاش...
كاش مي شد مثل آسمون بود...
كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي​

:5:

 

[fatemeh]

خسته ام........!
نه اینکه کوه کنده باشم......!
نه...!
دل کنــــــــده ام.......!​

 

[parastu]

کوچه را دیدی به وقت شب چه تنها می شود......
بی تو از آن کوچه هم تنها ترم

 

[بیوتی]

چه تجارت ناشیانه ای بود! آنهمه نازی که من از تو خریدم! شاید این شرحی بدون شرح از دلتنگیهام باشه. . .

 

[parastu]

بهانه گیر زبان نفهم.........
دلم را می گویم...
آخر تو را از کجا برایش بیاورم!

 

[shakira]

بعضی وقتها ...

از شدت دلتنگی،

گریه که هیچ،

دلم می خواهد

بمیرم ...



:گل:​

 

[نفس91]

خدایا !
برایم خـــــــــط و نشان دوزخت را نکش
جــــــــــهنم تر از نبودنش
جایی را ســـــــــراغ ندارم

 

[نفس91]

خنده دار استـ نه ...؟؟!


که تو

هی مرا دور بزنـــی

و مـــــن

دلم را خــــوش کنـــم

به این که

در محاصره ی تواَم ...!

 

[معصومه بانو]

تکیه دای به درخت....
زیر لب نالیدی...
بقچه ی عشق مرا می پیچی ؟
خنده ام تلخ نبود
رنگ زهر عسلی بود که تو
روز و شب جای محبت به دلم می دادی
دست تو میلرزید....
دست من قاطع و محکم اما....
لابلای گذر تلخ زمان
سهم احساس تو را میجویید....
بقچه ی عشق تو را می پیچید
تا سبارد بر باد
یک دو کف دست محبت که کپک خورده به ان
یک دو لبخند که رنگش مات است
و نگاهی که دگر هیچ ندارد در خود
یک گل پژمرده در نخستین دیدار....
چند دوستت دارم سرد
باقی اش محنت و افسوس و عذاب
چه سبک شد همه ی سهم من از بودن تو
بقچه ی خالی احساس مرا
گرد بال مگسی داده به باد......
اشکت اهسته چکید...
زیر لب زمزمه کردی ارام
ان همه خاطره ها را...
روزهای تب و دلداگی را
من و ان جان جگر سوخته را
ساده بردی از یاد.....!



(مهرنوش صفایی)

 

[shakira]

تو نيستی و بدون تو با گريه خلوت ميكنم،

دارم به صحبت كردن با عكس عادت ميكنم ...

:گل:​