• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

خاطرات شما از رانندگی

rahnama

پدر ایران انجمن
خاطرات شما از رانندگی
در این تایپیک شما می توانید خاطرات خود و یا دوستان و آشنایان را بنوسید










:گل:
 
آخرین ویرایش:

rahnama

پدر ایران انجمن
چند سال قبل در حین رانندگی , خودروی جلو من ویراژ داد و رد شد. خیلی عصبانی شدم .پایم را رو گاز قرار دادم تا به او برسم تا با ترفندی که بلد بودم خودرو مزبور را به داخل جوب خیابان بیاندازم (ببینید تا چه حد عصبانی شد ه بودم )چند متری نرفته , سرعتم را کم کردم و در آئینه لبخند خودم را دیدم و سریع از خجالت روبرو را نگاه کردم و ترسیدم در آئینه چشمم به خودم بیافتد:
آخه راهنما تو که آموزش فرهنگ رانندگی را می نویسی ... تو چرا؟ خجالت نکشیدی چنین تصمیمی گرفتی؟

خیلی خجالت کشیدم. خجالت کشیدن خیلی سخته . آدم بیخودی می خنده.






:گل:
 

alirezakarimi

New member
هيچ كس خاطره ي رانندگي نداره دوستان گل
من از لحظه ي اولي كه نشستم پشت فرمان خاطره ي خوبي دارم چون به رانندگي علاقه زيادي دارم
 

نیکا

متخصص بخش معماری
چند روز پیش گواهینامه ام اومد... خودم که باورم نمیشد دفعه اول قبول شم :نیش:
تو اون 10 روز آموزشی که مربی بیچاره رو اونقدر عذاب دادم ، دیوونه شد از دست من ....:سوت: :بدجنس: اصلاً هم امید نداشت من قبول شم:نه: ، هر سری میگفت حداقل یه جلسه جبرانی نیاز داری:تنبیه:
جلسه دهم بود ،سعی میکردم هر چی که گفته رو خوب انجام بدم ، با اعتماد به نفس کامل نشستم پشت فرمون :ترس:، حواسم هم به همه چی بود ...آقای مربی هم دیگه این جلسه سعی میکرد زیاد ایراد نگیره ، ساکت نشسته بود :کسل: پشتی صندلی رو هم بر خلاف همیشه یه کم عقب داده بود ....
یه جایی رسیدیم گفت حالا این قسمت رو دنده عقب برون ، منم اول عقبو نگاه کردم و طبق معمول باید دستمو میذاشتم پشت صندلی کناری، ولی اصلا حواسم به پشتی صندلی نبود ، دستم به پشتی صندلی نرسید و محکم کوبیدم پشت گردن مربی :52::غش2:
میدیدم آبجیم هی داره اشاره میکنه ، نگو میخواسته همینو بگه بهم ،آبجیم که داشت از خنده میترکید دوتا دستشو گذاشته بود رو صورتش داشت میخندید :غش2:
مربی هم صاف نشست و اینجوری نیگام میکرد: :تعجب:
منم خنده ام گرفته بود ، ولی لبمو گاز میگرفتم که خنده ام نگیره ....فقط تونستم بگم ببخشید :نیش: ولی تا اخر اون جلسه از خجالت آب شدم ....:خجالت:
 

soufi

کاربر ويژه
خب رسيديم به خاطرات من از خاطرات تصادفهام مي گم


تَقريباً مَن تاريخ 25/11/80 گواهينامه ام دوران دانشجويي از شيراز گرفتم. (با 2 بار امتحان آيين نامه و 1 با امتحان شهري)


خاطراتي كه تو اين مدت دارم همش بي دقتي ام توي رانندگي همش تصادف :شاد::شاد:


آخرين بار:
تاريخ 26 خرداد ساعت يك شب خوابيدم صبحش طبق معمول ساعت 6 از خواب بيدار و راهي شركت (محل كارم) شدم. اتفاقا امروز عروسي يكي از دوستان توي يكي از شهرستانهاي فارس (فيروزاباد) خلاصه بعد از اجازه ي رئيسم ساعت 2 ظهر با دوستان راهي فيروزآباد شديم و كلي خوش گذشت، (جاي همه خاليست) و چون فرداش جمعه و من براي اون روز مرخصي نگرفته بودم تصميم به برگشتن گرفتيم البته خانواده ي دوماد كلي اصرار كردند كه شب اونجا بمونيم ولي يك دنده ايم گل كاشت و به سمت عسلويه حركت كرديم.


با هزار مكافات و خستگي تقريباَ ساعت 3:30 رسيديم منطقه، دوستان پياده كردم تا خونه مان چيزي نمونده بود ولي از بسي كه خسته بودم يك لحظه چرتم گرفت كه با صداي وحشتناكي پريدم تا ديدم بله!!!!!!!!!


نصف ماشين له شده، به بلوار زده بودم و ماشين داغون شده ولي الحمدلله من چيزم نشد فقط يك خورده دستم ضخم شد.


خاطره بدش اينكه خرج تعمير ماشينم 2000000 تومان شد.


نا گفته نماند توي اين مدتي كه گواهي نامه دارم تقريبا 10 تصادفي جزيي و كلي داشتم فقط 2 تاشون (كلي) يك خورده زيان آور مادي بودن بقيه نميشه اسمش گذاشت تصادف


پس بچه ها:
1- توي رانندگي دقت كنيد.
2- هروقت خسته ايد هرگز به مسير خود ادمه ندهيد.
3- با حوصله رانندگي كنيد.
 
آخرین ویرایش:

sasan

Banned
من از این خاطره ها زیاد دارم .. :نیش:

با موتور..ماشین ...جدیدا هم چند وقت قبل با اتوبوس دامادم ...

بذارید اول از موتور شروع کنم...
چند سال قبل که دوره دبیرستان بودم،خیلی شیطون بودم "البته اقتضای سن بود دیگه.." با موتور رفته بودم در مدرسه ی دخترونه که...یهو تا خانم خانما تعطیل شد ما هو جو گیر مچ گاز رو گرفتیم ..تا جا داشت پیچ دادیم ...دوستمم پشتم نشسته بود ..

چند بار تاکید کرد ..

ساسان یواش..یواش...
من هم اینقدر غرور داشتم اصلا به حرفش اهمیت ندادم یهو به یه چهار راهی رسیدیم
"بچه های ساری اگه اینجا هستند :تصادفم خیابون پیروزی بود .جلوی دبیرستان دخترانه سعدی"...

تا خواستم ترمز بگیرم دیدم شلوارم رفته تو هندل موتور گیر کرده ...تا بخوام پاهامو در بیارم ...خوردم به یه کمپرسی n10 ولوو،محکم خوردم بهش ..البته دوستم خودشو پرت کرده بود پائین ..یهو دیدم تمام استخوانای بدنم سوخت ...چرخهای عقبش از روی پاهام رد شد ...کلا استخونهام خرده خرد شد...35 روز بیمارستان بودم:مشهد -بیمارستان امام رضا"...چون خیلی بد شده بود.

این از تصادف با موتور.

با ماشین هم تو جاده اراک -بروجرد بعد از پلیس راه توره ،با 206 دوستم بودیم ..اصلا گواهینامه نداشتم بعد از پلیس راه نشستم پشت فرمون به سمت بروجرد ،با 90 تا سرعت از جاده منحرف شدیم ..کسی چیزیش نشد .."خیلی کارای بد بد کردمااا."

عید 1391 هم خرم آباد بودیم به راننده ی اتوبوس دامادم گفتم من پشت اتوبوس بشینم ..."البته یکمی بلدمااا"

میگفت نه!!! از اون انکار و از منم اصرار ..

خلاصه تو کمربندی اهواز رفتیم از یه تریلی کشنده سبقت بگیریم "اتوبوس خالی بود"..یکمی باید بیشتر فرمون رو میپیچوندم...یهو جلوی اتوبوس سمت شاگرد خورد به پشت کامیون .."تو عکسام بگردم شاید عکس اتوبوس رو پیدا کنم واستون میذارم ببینید "

منتظر خبرهای بعدی باشید
 
آخرین ویرایش:

Mehdi

متخصص بخش سخت افزار
و اما بشنوید از ناظم شوماخر:قلیون: :نیش:

راستش من عاشق بازی های ماشینی بود بچگی هنوزم هستم اما دیگه وقتش نیست:ناراحت:
همیشه عاشق سرعتو این چیزا بود اما فکر نمیکردم تو واقعیت یخه آدمو میگیره:نیش:

رانندگی رو قبلا از دوستم یاد گرفته بودم که مهارت عجیبی داره تو رانندگی:تعجب: بعد تصمیم گرفت به منم یاد بده:7:
رو اول دوم یکم هنگ بودم اما بعدش دیگه خیابون رو با پیست اشتباه میگرفتم:غش2: همیشه آخر رانندگی یه جمله معروف به من میگفت و اونم این بود: "مهدی خیلی گاوی" :غش2:
روز پنجم میخواست منو امتحان کنه :عصبانی:
میخواست ببینه وقتی هول میشم کنترل ماشینو از دست میدم یا نه :تعجب:
بعد از یه دست انداز خواستم بپیچم به راست که چنان فرمونو به چپو راست گرفت که ما رو صاف برد تو وسط که فکر کنم 3 سانتیه جدول ماشین وایستاد بعدش گفت افرین میخواستم ببینم ماشینو خاموش میکنی یا نه :18: گفتم eeeeee? باشه دارم برات:تنبیه:

سوار شدیم اما حواسش بود محکم نشسته بود که کاری کردم طوریش نشه منم حواسم بود گفتم اشکال نداره بعد از یکم دور زدن به یه خیابون مستقییییییم رسیدیم که اخرش دست انداز بود اما تو همون مسیر راحت میشد 100 تا رفت که منم فکر شومی به ذهنم رسید قبلش گفتم آرمین بزن اون یکی اهنگ یکم حال کنیم صدا ضبطم زیاد کردم داشتیم واسه خودمون عشق میکردیم که من یهو گازو تا اخر فشار دادم که این بنده خدا رفت تو صندلی ترسید گفت مهدی حواست باشه دست اندازه ...وای خدا این چقدر گاوه :ترس: گفتم نترس حواسم هست سرعت میرفت بالا.....80...90......100....رسید به 110 که فرمونو خیلی بد به چپو راست دادم که جیغ دوستم بلندم شد :غش:

اینم وزنش حدود 120 کیلو بود چاق چاق....هی میرفت این ور اون ور بعدش یهو زدم رو ترمزبا 60 تا دست انداز رو رد کردم که ماشین پرید بالا بعدش چنان ترمز دستی رو کشیدم فرمونو تا اخر چرخوندم ماشین کامل چرخید زدم رو ترمز که تو یه وضع خیلی بدی وایستاد....یعنی عین این فیلما شده بود :غش:

بهش گفتم تا تو باشی دیگه منو امتحان نکنی:تنبیه: :50:
تا 1 ماه باورش نمیشد همچین بلایی سرش اوردم :نیش:
 

helia20

کاربر ويژه
من خاطره تصادف ندارم گوش شیطون کر ... فقط اولن بار که بابام کنارم نشست کلی خاموش کردم و بابام اینقده شاکی شد میخواست خفه ام کنه ولی به زور لبخند میزد خیلی خنده دار شده بود....ولی دیگه خاموش نکردم از ترس بابام بود...
 
بالا