• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

دقایقی چند با اشعار قیصر امین پور

ahmadfononi

معاونت انجمن

  • روز ناگزير
  • اين روزها که مي گذرد ، هر روز
  • احساس مي کنم که کسي در باد
  • فرياد مي زند
  • احساس مي کنم که مرا
  • از عمق جاده هاي مه آلود
  • يک آشناي دور صدا مي زند
  • آهنگ آشناي صداي او
  • مثل عبور نور
  • مثل عبور نوروز
  • مثل صداي آمدن روز است
  • آن روز ناگزير که مي آيد
  • روزي که عابران خميده
  • يک لحظه وقت داشته باشند
  • تا سربلند باشند
  • و آفتاب را
  • در آسمان ببينند
  • روزي که اين قطار قديمي
  • در بستر موازي تکرار
  • يک لحظه بي بهانه توقف کند
  • تا چشم هاي خسته ي خواب آلود
  • از پشت پنجره
  • تصوير ابرها را در قاب
  • و طرح واژگونه ي جنگل را
  • در آب بنگرند
  • آن روز
  • پرواز دستهاي صميمي
  • در جستجوي دوست
  • آغاز مي شود
  • روزي که روز تازه ي پرواز
  • روزي که نامه ها همه باز است
  • روزي که جاي نامه و مهر و تمبر
  • بال کبوتري را
  • امضا کنيم
  • و مثل نامه اي بفرستيم
  • صندوقهاي پستي
  • آن روز آشيان کبوترهاست
  • روزي که دست خواهش ، کوتاه
  • روزي که التماس گناه است
  • و فطرت خدا
  • در زير پاي رهگذران پياده رو
  • بر روي روزنامه نخوابد
  • و خواب نان تازه نبيند
  • روزي که روي درها
  • با خط ساده اي بنويسند :
  • " تنها ورود گردن کج ، ممنوع ! "
  • و زانوان خسته ي مغرور
  • جز پيش پاي عشق
  • با خاک آشنا نشود
  • و قصه هاي واقعي امروز
  • خواب و خيال باشند
  • و مثل قصه هاي قديمي
  • پايان خوب داشته باشند
  • روز وفور لبخند
  • لبخند بي دريغ
  • لبخند بي مضايقه ي چشم ها
  • آن روز
  • بي چشمداشت بودن ِ لبخند
  • قانون مهرباني است
  • روزي که شاعران
  • ناچار نيستند
  • در حجره هاي تنگ قوافي
  • لبخند خويش را بفروشند
  • روزي که روي قيمت احساس
  • مثل لباس
  • صحبت نمي کنند
  • پروانه هاي خشک شده ، آن روز
  • از لاي برگ هاي کتاب شعر
  • پرواز مي کنند
  • و خواب در دهان مسلسلها
  • خميازه مي کشد
  • و کفشهاي کهنه ي سربازي
  • در کنج موزه هاي قديمي
  • با تار عنکبوت گره مي خورند
  • در دست کودکان
  • از باد پر شوند
  • روزي که سبز ، زرد نباشد
  • گلها اجازه داشته باشند
  • هر جا که دوست داشته باشند
  • بشکفند
  • دلها اجازه داشته باشند
  • هر جا نياز داشته باشند
  • بشکنند
  • آيينه حق نداشته باشد
  • با چشم ها دروغ بگويد
  • ديوار حق نداشته باشد
  • بي پنجره برويد
  • آن روز
  • ديوار باغ و مدرسه کوتاه است
  • تنها
  • پرچيني از خيال
  • در دوردست حاشيه ي باغ مي کشند
  • که مي توان به سادگي از روي آن پريد
  • روز طلوع خورشيد
  • از جيب کودکان دبستاني
  • روزي که باغ سبز الفبا
  • روزي که مشق آب ، عمومي است
  • دريا و آفتاب
  • در انحصار چشم کسي نيست
  • روزي که آسمان
  • در حسرت ستاره نباشد
  • روزي که آرزوي چنين روزي
  • محتاج استعاره نباشد
  • اي روزهاي خوب که در راهيد!
  • اي جاده هاي گمشده در مه !
  • اي روزهاي سخت ادامه !
  • از پشت لحظه ها به در آييد !
  • اي روز آفتابي !
  • اي مثل چشم هاي خدا آبي !
  • اي روز آمدن !
  • اي مثل روز ، آمدنت روشن !
  • اين روزها که مي گذرد ، هر روز
  • در انتظار آمدنت هستم !
  • اما
  • با من بگو که آيا ، من نيز
  • در روزگار آمدنت هستم ؟
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
روز مبادا!



روز مبادا
وقتي تو نيستي
ه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها ...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخندهاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم :
باشد براي روز مبادا !
اما
در صفحه هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد!
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونانکه بايدند
نه بايد ها ...
هر روز بي تو
روز مباداست !​
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
حسرت هميشگي



حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي کني:
وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي !
پيش از آنکه با خبر شوي
لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود
آي...
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!​
 

AyTak

کاربر ويژه
با تیشه خیال تراشیده ام تو را

با تیشه خیال تراشیده ام تو را

در هر بتی كه ساخته ام دیده ام تو را


از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟


یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را


هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ


من از تمام گل ها بوییده ام تو را


رویای آشنای شب و روز عمر من!


در خواب های كودكی ام دیده ام تو را


از هر نظر تو عین پسند دل منی


هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را


زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست


زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را


با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی


در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را


از شعر و استعاره و تشبیه برتری


با هیچكس بجز تو نسنجیده ام تو را



قیصر امین پور

 

AyTak

کاربر ويژه
گشایش

تو را به راستی،

تو را به رستخیز


مرا خراب کن!


که رستگاری و درستکاری دلم


به دستکاری همین غم شبانه بسته است


که فتح آشکار من


به این شکست‌های بی‌بهانه بسته است.


قیصر امین پور



 

AyTak

کاربر ويژه
حرفی از نام تو

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم، خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت

در زدم، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم، دفترم آتش گرفت


قیصر امین پور



 

AyTak

کاربر ويژه
خسته‌ام از این کویر

خسته‌ام از این کویر، این کویر کور و پیر
این هبوط بی‌دلیل، این سقوط ناگزیر

آسمان بی‌هدف، بادهای بی‌طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

ای نظاره‌ی شگفت، ای نگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بی‌نظیر!

آیه آیه‌ات صریح، سوره سوره‌ات فصیح!
مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی‌امان
مثل لحظه‌های وحی، اجتناب‌ناپذیر

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!

این تویی در آن طرف، پشت میله‌ها رها
این منم در این طرف، پشت میله‌ها اسیر

دست خسته‌ی مرا، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر، خسته‌ام از این کویر!



قیصر امین پور

 

AyTak

کاربر ويژه
سطرهای سپید

واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می شوند
همچنان که سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می شوند

خواستی که به تمام حوصله
تارهای روشن و سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دست های مهربانی ات
در ابتدای راه
خسته می شوند
گفتمت که راه دیگری
انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!



قیصر امین پور
 
آخرین ویرایش:

AyTak

کاربر ويژه
صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو اما
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]در هوای عاشقان پر می‌کشد با بیقراری
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
[FONT=tahoma, Vazir, helvetica, sans-serif]
قیصر امین پور

 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات





نه چندان بزرگم
که کوچک بیابم خودم را
نه آنقدر کوچک
که خود را بزرگ...


گریز از میانمایگی
آرزویی بزرگ است؟








 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



گفت احوالت چطور است؟
گفتمش عالی است
مثل حال گل!
حال گل در چنگ چنگیز مغول!





 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



این روزها که میگذرد
شادم

این روزها که میگذرد
شادم
که میگذرد

این روزها
شادم
که میگذرد...



 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



این روزها که میگذرد شادم
زیرا یک سطر در میان
آزادم
و میتوانم هرطور و هرجا که دلم خواست
جولان دهم
- در بین این دو خط -




 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات


می خواستم بگویم:

"گفتن نمی توانم"
آیا همین که گفتم،
یعنی
همین که
گفتم؟!





 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک ، چک چک ... چه کار با پنجره داشت؟
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



از رفتنت دهان همه باز
انگار گفته بودند :
پرواز!
پر واز!

 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



خدا روستارا
بشر شهر را ...
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم
خواب آن را ندیدند
 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



گذشتن از چهل
رسیدن و کمال
چه فکر کال کودکانه ای!
زهی خیال خام!
تمام!



 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات



اینجا همه هر لحظه میپرسند :
"حالت چطور است؟"
امّا کسی یک بار
از من نپرسید :
- "بالت ...




 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات


سه شنبه ;
چرا تلخ و بی حوصله؟

سه شنبه ;

چرا این همه فاصله؟

سه شنبه ;

چه سنگین! چه سرسخت ، فرسخ به فرسخ!

سه شنبه

خدا کوه را آفرید!
 
آخرین ویرایش:
بالا