من و خيال تو.. موسيقى ملايم و رويا و پرواز چشمهايم را بسته ام و لبخندى بر كنج لبانم نشسته و شايد رهگذران ديوانه پندارندم اما بيخيال نگاه و پندار آنان من دوست دارم به تو فكر كنم
سلام دوستان :گل:
شاید خیلی از شما با کار های گروه هشت بهشت آشنا باشید . این گروه چندین سال است که داستان های کوتاه یانوشته های ادبی زیبایی رو درقالب فایل های پاور پوینت در دسترس عموم قرار میده .
توی این تاپیک چند تا از کارهای این گروه رو قرار میدم برای علاقه مندان .:گل:
دانلود کنید و لذت ببرید ...:گل:
داستان اول: (ما با خدا نسبت داریم...)
کودکی با پاهای برهنه برروی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه میکرد...
ای خدااااااااااااااااااااااا چقدر این روزها دلم گرفته ای خداااااااااااااااااااااااچقدردلم این روزهامیخواد فریاد بزنم ای خدااااااااااااااااااااااااچقدردلم این روزها میخواد گریه کنم ای خدااااااااااااااااااااااااچقدرقلبم این روزهادرد میکنه ای خدااااااااااااااااااااااااچقدر این روزهاتواین دنیاغریبم ای خدااااااااااااااااااااااااچقدراین روزها تنهام ای خداااااااااااااااااااااااچقدراین روزها....... ای خداااااااااااااااااااااچقدراین روزها...........
زیـبـا باش، زیبـا زنـدگـی کن ، زیبا بیندیش ، زیبـا بخـنـد کـه ... خـنـده و تبسـم، جـلوه زیبایـی پروردگارست . تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به تاراج می برد، اندیشه های منفی خود او است.
گفته است اینکه به ترفندی بدیع حل مشکل کردهایم خیلی سریع مشکل ارزی که بوده پیش رو رفت از بین، چکار کردیم بگو با دو درصد کمتر از آنچه شود بین مردم ارزمان دادوستد ما برای برخی از اقلام خاص دادهایم ارز زیادی اختصاص تا نگردد پول ما آن گونه هرز در مصون ماند همه بازار ارز این چنین با ابتکاری بی نظیر میشود دلال خائن سر به زیر چون که فرمود این سخنها را وزیر یادم آمد قصهای از مشقدیر وی بدهکار کسی بود از قدیم سالها بود آن طلبکار کریم گاه میکرد از طلب یادآوری میزد او هم خویش بر گوش کری عاقبت صبر طلبکار شریف شد تمام از سوء رفتار حریف گردنش را وی بچسبید از غضب کی تو میدانی که من دارم طلب؟ پاسخش داد اینکه غم داری چرا بشنو این تصمیم و ختم ماجرا میدهد هر روز چوپانی عبور یک دوصد میش و بز ای مرد صبور بعد از آنکه گله از کوچه گذشت میزنم یک ساعتی در کوچه گشت میمیان پشگل بز دیدهام پشم چندانی و آن را چیدهام قصد آن دارم که با این کار خود پر کنم از پشم بز انبار خود بعد از آن میبافم آن انبار پشم میدهم آنچه طلب داری به چشم مرد بیچاره همان جا لحظهای کرد ازین تصمیم مشتی خندهای مش قدیر این خنده نیکو که دید گفتش او را با دوصد بیم و امید قرض خود را چون دهم از این طریق باید این گونه بخندی ای رفیق