• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

عشق و عاشق

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
آن چه در ما جاری است، این همه فاصله نیست!
چشمه گرم وصال است و عبور . . .
زندگی . . . می گذرد،تند و آسان و سبک . . .!
عاشق هم باشیم،عاشق بودن هم،
عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم . . .
روز نو،هر روز است،
فکر را، نو بکنیم . . .!

عشق را، سر بکشیم . . .!
زندگی
می گذرد . . .!

تند،آسان و سبک!!!
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]دلتنگم از این قاب‌های مضحک بی روح

لبخندهای خشک

احوال‌پرسی‌های معمولی.

چشمان من

تصویری از جنس تو می‌خواهد.
[/COLOR]
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
آيـينـه پرسـيــد که چـرا ديــر کرده است
نکند دل ديگري او را سير کرده است

خنديدم و گفتم او فقط اسير مـن است
تنـها دقـايقي چند تأخيـر کـرده است

گفتــــم امـــروز هـــوا ســـرد بوده است
شـايد موعد قــرار تغييـر کـــرده است

خنـديــد بــه ســادگيـــم آيـيـنـه و گفـت
احساس پاک تو را زنجيـر کرده است

گفتم از عشق من چنين سخن مگوي
گفت خوابـي سال‌ها ديــر کرده است

در آيـيـنـه به خـود نـگاه مـي‌کنــم ـ آه !
عشـق تو عجيب مــرا پيـر کرده است

راست گفـت آيـيـنـه کـه منتظـــر نباش
او بـــراي هميـــشه ديـــر کـرده است:دل شکسته:
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
فریادا ز عشق، وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا، دادا
ورنه من و عشق هر چه بادا، بادا

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست
در عشق تو بی جسم همی باید زیست

از من اثری نماند این عشق ز چیست؟
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست؟

از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد
وان را به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
دوستت می دارم
با قلبم بازی می کنی
و من
بازهم
عاشق می شوم
و تو ادامه می دهی
و من به دنبال تو
هنوز هم دوستت دارم
و هنوز هم حست می کنم
...
برای تویی که هرشبت برای من است
دوستت دارم
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست

حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من

از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم

طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا

با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
گفتم به گل زرد چرارنگ مني/افسرده و دلتنگ چرامثل مني.

من عاشق اويم كه رنگم شده زرد/توعاشق كيستي كه همرنگ مني
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
ای كه می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی كوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی دشت گلكاری شده ؛ در كویری چشمه ای جاری شده
یك شقایق در میان دشت خار ؛ باور امكان با یك گل بهار
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛ عشق تاب آخرین برگ درخت
عشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن
عشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شده
عشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق كیفیت به زنبور عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باش
عشق یعنی یك نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترتم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم كاشتن
عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنی
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شده
عشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دام
عشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه ها
عشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای كتاب
در میان این همه غوغا و شر ؛ عشق یعنی كاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش
ای دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل كرده باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی كوثر شدن ؛ بی پر و بی پیكر و بی سر شدن
عشق یعنی خدمت بی منتی ؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی
گاه بر بی احترامی ، احترام ؛ بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاك كن ؛ سینه ات را در حضورش چاك كن
عشق آمد خویش را گم كن عزیز ؛ قوت ات را قوت مردم كن عزیز
عشق یعنی مشكلی آسان كنی ؛ دردی از درمانده ای درمان كنی
عشق یعنی خویشتن را گم كنی ؛ عشق یعنی خویش را گندم كنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس ؛ در مقام بخشش از آیین مپرس
هركسی او را خدایش جان دهد ؛ آدمی باید كه او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مكن ؛ در مقام عشق نامردی مكن
لاف مردی میزنی مردانه باش ؛ در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردمی آزاده باش ؛ هرچه بالا میروی افتاده باش
در پناه دین ، دكانداری مكن ؛ چون به خلوت میروی كاری مكن
عشق یعنی ظاهر باطن نما ؛ باطنی آكنده از نور خدا
عشق یعنی عارف بی خرقه ای ؛ عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی ؛ تا كه معشوقت نداند كیستی
عشق یعنی ذهن زیباآفرین ؛ آسمانی كردن روی زمین
عشق گوید مست شو گر عاقلی ؛ از شراب غیرانگوری ولی
هركه با عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد یك راه بی بن بست شد
كاش در جانم شراب عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد
هركجا عشق آید و ساكن شود ؛ هرچه ناممكن بود ممكن شود
در جهان هر كار خوب وماندنیست ؛ رد پای عشق در او دیدنیست
شعرهای خوب دیوان جهان ؛ سر عشق است و سرود عاشقان
" سالك " آری ، عشق رمزی در دل است ؛ شرح و وصف عشق كاری مشكل است
عشق یعنی شور هستی در كلام ؛ عشق یعنی شعر ، مستی ، و السلام
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
گرچه عشق
غیر درد و رنج هیچ حاصلی...
باز هم
هر دقیقه عاشقم
 

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
به که باید دل بست؟

به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است.
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
***
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست.
***
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست.
***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
***
خنده ها میشکفد بر لبها ـ
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان مینگرند ـ
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
***
از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق کجا؟ دوست کجاست؟
***
دست گرمی که زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق ـ
ننشیند بلبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخنی کز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
بلبت نیز، مگو
***
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی.
***
درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو.
***
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و تست
سکه صد رنگ است
***
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه زرد ـ
و همین سکه سیمین سپید ـ
میفریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ
گفته ام با دل خویش:
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
« خویش » در راه نفاق ـ
« دوست » در کار فریب ـ
« آشنا » بیگانه
***
شاخه عشق، شکست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
 

یگانه جان

متخصص بخش ادبیات
[COLOR=#00000]چه دریاچه ای بود

نگاهت

و من نمیدانستم تا کجاها

همراه خنده ات

درآن پارو خواهم زد..[/COLOR]
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
رفتی از چشمم ودل محو تماشاست هنوز


عکس روی تو در این آینه پیداست هنوز


هرکه در سینه دلی داشت به دلداری داد


دل نفرین شده ماست که تنهاست هنوز


در دلم عشق توچون شمع به خلوتگه راز


در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز


گر چه امروز من آئینه فردای منست


دل دیوانه در اندیشه فرداست هنوز


عشق آمد به دل و شور قیامت بر خواست


زندگی طی شدو این معرکه بر پاست هنوز
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
گفتم : كبوتر ِ بوسه!
گفتي : پَر!
گفتم ‍: گنجشك ِ آن همه آسودگي!
گفتي : پَر!
گفتم : پروانه پرسه هاي بي پايان!
گفتي : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بيتابي ِ ترانه،
بيداري ِ بي حساب!
نگاهم كردي!
نه انگشتت از زمين ِ زندگي ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر كشيد!
سكوت كردي كه چشمه ي شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم كردي! همبازي ِ ناماندگار ِ اين همه گريه!
و آخرين نگاه تو،
هنوز در درگاه ِ گريه هاي من ايستاده است!
حالا - بدون ِ تو!-
رو به روي آينه مي ايستم!
مي گويم: زنبور ِ گزنده ي اين همه انتظار،
كلاغ ِ سق سياه اين همه غصه!
و كسي در جواب ِ گفته هاي من «پر!» نمي گويد!
تكرار ِ آن بازي،
بدون ِ دست و صداي تو ممكن نيست!
پس به پيوست تمام ِ ترانه هاي قديمي،
باز هم مي نويسم:
برگرد!
 

Reza

متخصص بخش اسکریپت

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

نمیشه که تو باشی من و من عاشقت نباشیم
فاصله را معنا کن با کتابی که زبانش آمدن است …
دست بر دیوار سیمانی بکش لمس قلب من به همین آسانی است …
بیراهه ای که به کوچه ی عشق می رسید اشتباه نبود راه را اشتباه آمده بودم پشیمان نیستم!
راهنما شده ام …. ‌

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم ؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

از : محمد علی بهمنی

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

از : کاظم بهمنی

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

خواب و خیالنازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬

دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…

و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !

شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛

میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود

فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم

احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم

چیزهایی مثل ِِ

آینده

رفتن

ماندن

حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

کسی را می‌خواهم، نمی‌یابمش

می‌سازمش روی تصویر تو

و تو با یک کلمه فرو می‌ریزی‌اش

تو هم کسی می‌خواهی، نمی‌یابیش

می‌سازی‌اش روی تصویر من

و من نیز با یک کلمه …

اصلا بیا چیز دیگری نسازیم

و تن به زیبایی ابهام بسپاریم

فراموش شویم در آن‌چه هست

روی چمن‌های هم دراز بکشیم

به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم

بگذار دست‌هایم در آغوش راز شناور شوند

رویای عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .

و من…

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند ….!!!

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”
وقتی یه سنگو تودریا میندازی
فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه
وبرای همیشه محو میشه
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره
وسعی می کنم مثل دریا باشم
فراموش کنم سن… که به دلم زدن
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم.

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !

- – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …​
 

baroon

متخصص بخش ادبیات
در قصه ای که درد دلم را دوا نکرد
گویی کسی تو را و مرا آشنا نکرد
چرخ زمانه بشکند ، این چرخ بد مرام
فکری به حال این همه احساس ما نکرد
تا گم شدم کنار دل ساعتی که هیچ
رحمی به حال خستگی لحظه ها نکرد
اسطوره ی همیشه پریشان من کمی
در حوض خیس خاطره هایم شنا نکرد
هر چند عاشقانه به تو دلسپرد، سوخت
طفلک دلم ... به زعم خودش شر به پا نکرد
باور نکرد قسمت او نیست، شعر گفت
عاشق شد و به حرف کسی اعتنا نکرد
اما کسی به خاطر او بادبادکی
در آسمان آبی ذهنش هوا نکرد
بستی تو ساک رفتن و قلب رئوف من
در خود شکست ، پیش تو اما صدا نکرد
انگار بخت خسته من خواب رفت ؛ هیچ
فکری برای آخر این ماجرا نکرد
احساس می کنم که خودم هم مقصرم
با قلب من اگر که دلت خوب تا نکرد


 
آخرین ویرایش:

mahdis

متخصص بخش سرگرمی و طنز
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساست می کنم[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]دوری، فاصله و فضا بین ماست
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]نزدیک، دور، هر جایی که هستی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]یک بار دیگر در را باز کن
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و دوباره در قلب من باش
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و این عشق می تواند برای همیشه باشد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]عشق زمانی بود که من تو را دوست داشتم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]دوران صداقت، و من تو را داشتم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]نزدیک، دور، هرجایی که هستی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]یک بار دیگر در را باز کن
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و تو در قلب من هستی
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]می دانم قلبم برای این خواهد تپید
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]ما برای همیشه باهم خواهیم بود
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]تو در قلب من در پناه خواهی بود
[FONT=tahoma,verdana,Vazir,helvetica,sans-serif]و قلب من برای تو خواهد تپید
 
بالا