میگویند یک روزی هست ..
که چرتکـه دست میگیرند و حساب و کتاب میکنند ...
و آن روز تـــو باید تــــاوان آن چه با من کردی را بدهی!
فقط نمیدانم ....
تاوان دادن آن موقع تـــو ، به چه درد من میخورد!؟!
برای تو ...
برای چشمهایت !
برای من ...
برای دردهایم !
برای ما ...
برای این همه تنهایی
ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند ....!
http://iransun.net/join.html
بانو ... مرد نبوده ای تا بدانی سرت بر روی بازوانم ... امنیت تو نیست ... آرامش من است ...
http://iransun.net/join.html
با من بمـــان ... آنها که رفتن شان را طـــاقت آوردم ... تـــو نبودند
نه صدایش را نازک می کرد...
و نه دستانش را "آردی"...
از کجا باید به" گرگ" بودنش شک می کردم
کاش می توانستم راحت حرف بزنم ...
چیزی بگویم از دلتنگی ...
میان آدم های دلتنگی که در این اتاق مجازی جمع شدند ...
فقط می گویم منم مثل تو دلتنگم
زن ها گاهي اوقات چيزي نميگويند
چون به نظرشان لازم نيست كه چيزي گفته شود
با نگاهشان حرف ميزنند...
به اندازه يك دنيا حرف ميزنند
هرگز نبايد از چشمان هیچ زنی ساده گذشت...!!
اي كاش حوالي دل تو هم...
"باراني" بياید...
زميني تر شود...
بوي خاكي بلند شود
شايد كمي
"عاشقم" ميشدي...
باران به كنار....
لامصب اين روزها "پاييزست"...
منطقی که فکر میکنم
تنها ماندن با این حجم سنگین تنهایی حق من نبود ولی انتخاب خودم بود…
عجیب است که این همه درد وجودم را پُر کرده ولی ذرهای پشیمانی نه !
منو نميخواست
بتي كه از من ساخته بود رو ميخواست
واسه همين هر وقت خودم بودم دعوا داشتيم