آسمون! شعر تو رو هیچکس ندونست محرم راز تو بودنو نتونست همه تا بارون اومد دستی پریدن هی می گفتن رحمته اما ندیدن آسمون حرف هزارونو شنیدی بغض صد عاشق بی پناهو دیدی کی تورو دید وقتی گریه هات روونه قربون دلت برم چه مهربونه آسمون! بدجور غریبی عاشقو چه بی نصیبی دل من برات می سوزه چه حکایت عجیبی! آسمون! ساده ای امّا پر از احساس عمیقی واسه انگشتر پاکی چه گرانبها عقیقی! آسمون! منم مثل تو ساده بودم واسه سوختن توی عشق آماده بودم امّا حالا تیکه تیکه م بی ستاره سهم آسمونه قلبم نمی باره آسمون بس که نباریدم بریدم هرچی گشتم بستر عشقی ندیدم هرجای خشکی که جون دادم نمیره وقتی جون گرفت دیدم یه جایی گیره