همه ی هستی من آيه ی تاريكيست
كه تو را در خود تكراركنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم، آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
اي همه هستي ز تو پيدا شده
خاك ضعيف از تو توانا شده
آنچه تغيّر نپذيرد تویی
وانكه نمرده ست و نميرد تویی
چاره ي ما ساز كه بي ياوريم
گر تو برانی به كه روی آوريم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی که رخ نمی نمایی
از آن بهشت پنهان دری نمی گشایی