• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

:: مشاعره ی مشروط ::

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی


همه دنیا بخواد و تو بگی نه،
نخواد و تو بگی آره تمومه

همینکه اول و آخر
تو هستی،
به محتاج تو محتاجی حرومه
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهان م به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در محفل ما، ماه رخ دوست تمام است
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

رونق ایام جوانی‌ست عشق
مایهٔ
کام دو جهانی‌ست عشق

"جامی"​
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
دوست دارم روی زیبای تو این زیباترین را
خاصه گر بر رخ فشانی گیسوی نیلوفرین را



مهدی سهیلی

 

baroon

متخصص بخش ادبیات


شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو
را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس ...

تو را از بین گل هایی که در تنهاییم رویید

با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنّای دلم گفتی ...

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی؛

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم



 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی


موج
دریا، سنگ ساحل، قصه ی چشمان توست

مهربانی ها نشان از عشق بی پایان توست

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



خواب اصحاب کهف
قصه تکراری ماست

ما همانیم که در غار دلت پوسیدیم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
مه در میان ابر , شناور به دلبری

ما هر دو محو چهره عشق آشنای او


حسین پژمان بختیاری

 

baroon

متخصص بخش ادبیات




من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هرچه کرد آن
آشنا کرد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند فردا

چه می دانی تو از دیروز چه می دانم من از فردا

همین یک لحظه را دریاب و آدم باش که فردا می شوی تنها . . .!

 

asl_davood

متخصص بخش کتابخانه الکترونیکی
چون بلبل مست راه در بستان یافت

روی گل و جام باده را خندان یافت




آمد به زبان حال در گوشم گفت

دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
من به باغ گل سرخ
با زبان بلبل خواندم

در سماع شب سروستان دست افشاندم
در پریخانه پر نقش هزار اینه اش
خویشتن را به هزاران سیما دیدم
با لب اینه خندیدم


هوشنگ ابتهاج
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و
سرخ

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین

احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یأس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های
آینه لغزیده، تو به تو
من آبگیر صافی ام، اینک به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی


من
در این تاریکی

فکر یک بره روشن هستم

که بیاید علف خستگی ام را بچرد

من در این تاریکی

امتداد تر بازوهایم را

زیر بارانی می بینم
که دعاهای نخستین بشر را تر کرد



سهراب سپهری

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
زیبایی گل های جهان دیر نپاید

ای غنچه بزن خنده که هنگام شباب است

 
بالا