مشاعره ی 3 شاعر

[پارسا مرزبان]

تــو شـاه عـظـیـمـی کـه در دل مـقـیـمـی
تـــو آب حـــیـــاتــی کــه در تــن روانــی

حضرت مولانا​

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود


حافظ ​

 

[fatemeh]

دوش ازمسجدسوی میخانه آمدپیرما
چیست یاران طریقت بعدازاین تدبیرما
مامریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه ی خمارداردپیرما
درخرابات طریقت مابه هم منزل شویم
کاین چنین رفته است درعهدازل تقدیرما
عقل اگرداندکه دل دربندزلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردندازپی زنجیرما
روی خوبت آیتی ازلطف برماکشف کرد
زان زمان جزلطف وخوبی نیست درتفسیرما
بادل سنگینت آیاهیچ درگیردشبی
آه آتشناک وسوزسینه ی شبگیرما
تیرآه مازگردون بگذردحافظ خموش
رحم کن برجان ماپرهیزکن ازتیرما..................حافظ​

 

[پارسا مرزبان]

ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیده‌ای؟

بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیده‌ای؟

سعدی
​

 

[fatemeh]

یکی جان خواهد آن دریا همه آتش نهنگ آسا
اگر داری چنین جانی روانش کن روانش کن

مولانا​

 

[چاووش]

نرو به هم نزنم لحظه های عالی را
بیا کدر نکنیم این همه زلالی را

بیا که پا بگذاریم در حریم سکوت
که خنده پر کند این کوچه های خالی را

م-چاووش

 

[baroon]

نه از خاکم، نه از آبم، نه از بادم، نه از آتش
نه از عرشم، نه از فرشم، نه از کونم، نه از کانم

نه از دنیی، نه ازعقبی، نه از جنت، نه از دوزخ
نه از آدم، نه از حوا، نه از فردوس رضوانم

مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد
نه تن باشد، نه جان باشد، که من از جان جانانم
​

*مولوی*​

 

[fatemeh]

ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار
مه را لب و دندان شکربار نباشد

سعدی شیرازی​

 

[baroon]

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

*حافظ*




​

​

 

[fatemeh]

تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای آدمی تا زینت نیکوتر کنم

مولوی​

​

 

[گل همیشه بهار]

من به جرم باوفایی این چنین تنها شدم

چون ندارم همدمی بازیچه دلها شدم​

 

[fatemeh]

من خمش کردم و در جوی تو افکندم خویش
که ز جوی تو بود رونق شعر تر من..............................مولانا

 

[amininho]

ندیدمش روزی که ترکش نیست **** ز ولاد پیکانش آتش نــــــجست
دلاور بـــــــسر پنـــــــجه گاو زور**** ز هولش بشیران در افتاده شور

سعدی
​

 

[گل همیشه بهار]

روزی هزار بار دلت را شکسته ام

بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

هر بار این تویی که رسیدی و در زدی

هر بار این منم که در خانه بسته ام

هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی

هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام​

 

[amininho]

مارا سر باغ و بوستان نیست****هر جا که تویی تفرج در انجاست
گوینـــد نظــــر به روی خوبان****نهی است،نه این که ماراســـت

سعدی
​

 

[گل همیشه بهار]

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست

حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست


​

 

[fatemeh]

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست

حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست


​

شاعر ؟ :فکر:

 

[amininho]

تو با آنکه دوستم دشــمنی **** نپـــــــندارمت دوستدار منی
چرا دوست دارم بباطل منت **** چو دانم که دارد خدا دشمنت

سعدی
​

 

[fatemeh]

تا بنگشایی به قندت روزه‌ام
تا قیامت روزه دارم روز و شب

مولانا​

 

[baroon]

به دست آوردن دنیا هنر نیست
یکی را گر توانی دل بدست آر

* سعدی *



​

​

 

[fatemeh]

روی خوش تو دين و دل من
بوی خوش تو پيغمبر من

مولانا​

​