مشاعره ی 3 شاعر

[ثمره]

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
حضرت حافظ
​

 

[سیاوش عشق]

یا رب به لطف خود گناهان ما بپوش
روزی که رازها فتد از پرده برملا
سعدی

 

[ثمره]

آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
حضرت مولانا
​

 

[سیاوش عشق]

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
حافظ

 

[ثمره]

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
حضرت حافظ
​

 

[سیاوش عشق]

ندانستى كه بينى بند بر پاى
چو در گوشت نيامد پند مردم ؟
دگر ره چون ندارى طاقت نيش
مكن انگشت در سوراخ كژدم
سعدی

 

[ثمره]

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت

حضرت حافظ
​

 

[سیاوش عشق]

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند
...
حافظ

 

[baroon]

من در این جای همین صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست​

*سعدی*​

 

[سیاوش عشق]

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

"حافظ"

 

[fatemeh]

​

تو هنوز ناپدیدی ز جمال خود چه دیدی​

سحری چو آفتابی ز درون خود برآیی

​

​

مولانا​

​

 

[سیاوش عشق]

یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نـکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
"حافظ"

 

[fatemeh]

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

حافظ​

​

 

[Reza Sharifi]

در هستی عشق تو چنین نیست شدم

کان نیستی از هزار هستی خوش تر





مولانا
​

 

[baroon]

رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک
هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما


​

*سعدی شیرازی*​

 

[مهری]

ای برده اختیارم تو اختیار مایی*******من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی
گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد*******غم این قدر نداند کاخر تو یار مایی
مولانا

 

[سیاوش عشق]

یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سِرّ عشق و ذکر حلقه ی عشاق بود
"حافظ"

 

[Reza Sharifi]

دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهود به از خفتگی

اندرین ره میتراش و می خراش
تادم آخر همی فارغ مباش


مولانا

 

[سیاوش عشق]

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
...
"حافظ"

 

[Reza Sharifi]

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم

[TD="class: p_td_center"] [/TD]
[TD="class: p_td_right"]شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم
[/TD]

[TR="class: p"]
[TD="class: p_td_left"]در عشق که او جان و دل و دیده‌ی ماست[/TD]
[TD="class: p_td_center"] [/TD]
[TD="class: p_td_right"]جان و دل و دیده هر سه بردوخته‌ایم[/TD]
[/TR]

مولانا