• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

نوشته های دکتر شریعتی

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
آشنائی به عشق می کشد و عشق جای خود را به یگانگی و یکدیگری مطلق و جدائی ناپذیر می دهد و چنان می شود که هر یک به روشنی احساس می کنند که در دیگری زندگی میکند, در دیگری زنده است, هر کدام با حلقوم دیگری است که نفس می کشد, درچشم دیگری ست که می بیند, در وجود دیگری ست که هست
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


شیعه ی امروز ...





[TR]
[TD]
%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%B9%D9%84%DB%8C2.starkboy.persianblog.ir.jpg





شیعه امروز همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمان ها را به علی دارد‌، به علی عشق می ورزد.

حتی بر خلاف اسلام ، بر خلاف رضایت شخص علی او را بر مقام الهی می رسانند و علی اللهی و .... می شوند.

باز علی را تنها در یک چهره می بیند ، یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بُعدی را نادیده می انگارد.

با آنها آشنا نیست و علی بیش از آنچه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد، به این نیاز دارد که او را و تمام او را، شیعه پاک اعتقادش بشناسد.

بی شک از عوام شیعه چنین انتظاری ندارد اما از خواصِ شیعه، از آدم روشنفکر شیعه چنین توقعی دارد.

کسی که شیعه علی است باید او را در همه چهره هایش بشناسد.


[/TD]
[/TR]
 

ahmadfononi

معاونت انجمن
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداری است ولی در نماز پایان است. شاید بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است.

علی شریعتی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



انسان به اندازه ای که به مرحله ی انسان بودن نزدیک می شود، احساس تنهایی بیشتری می کند.
 

majnooneleyli

کاربر ويژه
گر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟

چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

آری...

بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !

« دکتر علی شریعتی »
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : از دل تا قلم

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود .
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
(دکتر علی شریعتی)
 

مهری

کاربر ويژه

فقر
ميخواهم بگويم ......
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ..
 

Shah_d 14

متخصص بخش مسابقات
خدایا




[TD]
ای خداوند:
تو که همۀ فرشتگانت را درپای آدم به سجده افکندی،
اینک نمی بینی که بنی آدم را در پای دیوان به خاک سجود افکنده اند؟
آنان را از بند عبودیت بت های این قرن _ که خود تراشیده ایم _ به بندگی آزادی بخش عبادت خویش ، آزادی ببخش
ای خداوند:
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مؤمنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان
و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب
و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف
و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت
و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده
و به خفتگان ما بیداری
و به بیداران ما اراده
و به مبلغان ما حقیقت
و به دینداران ما دین
وبه نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد
و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف
و به نااُمیدان ما اُمید
و به ضعیفان ما نیرو
و به محافظه کاران ما گستاخی
و به نشستگان ما قیام
و به راکدان ما تکان
و به مردگان ما حیات
و به کوران ما نگاه
و به خاموشان ما فریاد
و به مسلمانان ما قرآن
و به شیعیان ما علی
و به فرقه های ما وحدت
و به حسودان ما شفا
و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب
و به مجاهدان ما صبر
و به مردم ما خودآگاهی
و به همۀ ملت ما ، همّت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگیِ نجات و عزت ببخش.
ای خدای کعبه:
این مردمی را که همۀ عمر ، هر صبح و شام ، در جهان ، رو به خانۀ تو دارند ، رو به خانه ی تو می زینند و رو به خانۀ تو می میرند ، این مردمی را که بر گرد خانۀ ابراهیم تو طواف می کنند ، قربانی جهل ، شرک و در بند جور نمرود مپسند.
(شهید،دکتر علی شریعتی)
[/TD]



 

زینب

کاربر ويژه
عشق یك جوشش كور است و پیوندی از سر نابینایی
اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال



عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می‌كند و تا هر جا كه یك روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می‌گیرد





عشق در غالب دل‌ها، در شكل‌ها و رنگ‌های تقریبا مشابهی متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشتركی است
اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می‌گیرد و چون روح‌ها بر خلاف غریزه‌ها هر كدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می‌توان گفت: كه به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست





عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌كند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست





عشق، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشكار رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید: شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه كنید
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج وجذب زیبایی‌های روح كه زیبایی‌های محسوس را بگونه‌ای دیگر می‌بیند





عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است
اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت





عشق با دوری و نزدیكی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می‌كشد و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می‌ماند
اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است، دنیایش دنیای دیگری است





عشق جوششی یكجانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد كه كیست یك خود جوششی ذاتی است و از ین رو همیشه اشتباه می‌كند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یكجانبه می‌ماند و گاه، میان دو بیگانه نا‌همانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریكی است و یكدیگر را نمی‌بینند، پس از انفجار این صاعقه است كه در پرتو رو شنایی آن، چهره یكدیگر را می‌توانند دید و در اینجا است كه گاه، پس جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق كه در چهره هم می‌نگرند، احساس می‌كنند كه هم را نمی‌شناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق درد كوچكی نیست
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز می‌شود و رشد می‌كند و ازین رو است كه همواره پس از آشنایی پدید می‌آید و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یكدیگر می‌خوانند و پس از آشنا شدن است كه خودمانی می‌شوند





دو روح، نه دو نفر، كه ممكن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها احساس خودمانی بودن كنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است كه بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ كلام یكدیگر احساس می‌شود و از این منزل است كه ناگهان، خودبخود، دو همسفر به چشم می‌بینند كه به پهن‌دشت بی كرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لك دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افق‌های روشن و پاك و صمیمی ایمان در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یك معبد متروك كه در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه می‌آورد
دوست داشتن هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین‌های دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند





عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست
اما دوست داشتن، در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌كند و با خود به قله بلند اشراق می‌برد
 

مهری

کاربر ويژه
سخت نگرانم،دیروز باید می رفتم و نرفتم،
امروز باید می رفتم و نرفتم،فردا ناچار باید بروم،
اما سخت پریشانم.


من هرگز هراس را نمی شناخته ام،
خطرناک ترین حوادث تنها تغییری که در چهره ام پدید می آورد یک لبخند سرد و مغرور بود اما این یک دو روز را از همیشه هراسان تر بوده ام،
اکنون سخت به فردا می اندیشم،چه خواهد شد؟


امروز ساعت ها در برابر صومعه ی کوچک و عزیزم که در محراب پنهانی آن رنج های زیستن در این جهان مادی و پر رنج را از دل می شسته ام،
نشسته بودم و نگاه های حسرت بارم کاشی های یکدست و درخشان در و دیوار آن را لمس می کرد و دردناکانه می پرسید آیا باز هم من به این جا باز خواهم گشت؟


دیدار چهره ی زندگی جز رنج مرا نصیبی نداده است اما زندگی است،
هر چند جز رنج از او نصیبی نبریم،
از او نمی توان دل برکند و همواره دغدغه ی گم کردنش ما را مضطرب می دارد،
اگر چنین نبود چه کسی در انتحار،اندکی تردید می کرد؟
(مجموعه آثار 33)
(گفتگوهای تنهایی/جلد اول/ص 298)
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
فقر

دکتر علي شريعتي



فقر
ميخواهم بگويم ......
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ..
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
منحصر به فرد باش

او هر فردی را منحصر به فرد می‌آفریند

از باغی می‌گذری
و به یک درخت بلند و عظیم برمی خوری
مقایسه کن:
درخت بسیارتنومند و بلند است،
ناگهان تو خیلی کوچک هستی
اگر مقایسه نکنی،
از وجود آن درخت لذت می‌بری،
ابداٌ مشکلی وجود ندارد.
درخت تنومند است:
خوب که چی؟
بگذار تنومند باشد،
تو یک درخت نیستی
و درختان دیگری هم هستند
که چندان تنومند و بزرگ نیستند
ولی هیچ‌کدام از عقده‌ی حقارت رنج نمی‌برند
من هرگز با درختی برخورد نکرده ام
که از عقده‌ی حقارت یا از عقده‌ی خودبزرگ بینی در رنج باشد
حتی بلند‌ترین درختان،هم از عقده خودبزرگ بینی رنج نمی‌برد،
زیرا
مقایسه وجود ندارد
انسان مقایسه را خلق می‌کند،
زیرا برای عده‌ای
نفس کشیدن فقط وقتی ممکن هست
که پیوسته توسط مقایسه تغذیه شود.
ولی آن وقت دو نتیجه وجود دارد:
گاهی احساس برتر بودن می‌کنی
و گاهی احساس کهتربودن
و امکان احساس کهتری بیش از احساس برتری است،
زیرا میلیون‌ها انسان وجود دارند
کسی از تو زیباتر است،
کسی ازتو بلندقدتر است،
کسی از تو قوی‌تر است،
کسی به نظر هوشمندتر از تو می‌رسد
کسی بیشتر از تو دانش گردآوری کرده است،
کسی موفق‌تر است،
کسی مشهورتر است،
کسی چنان است
و دیگری چنین است.
اگر به مقایسه ادامه بدهی،
میلیون‌ها انسان.....
عقده‌ی حقارت بزرگی گردآوری می‌کنی.
ولی این‌ها واقعاٌ وجود ندارد،
این‌ها تصورات تو است
زندگی شگفت انگیز است
فقط اگربدانید
که چطور زندگی کنید
کوچک باش و عاشق ...
که عشق می‌داند
آئین بزرگ کردنت را ...
بگذارعشق خاصیت تو باشد
نه رابطه خاص تو باکسی
فرقى نمی‌کند گودال آب کوچکى باشى
یا دریاى بیکران زلال و پاک که باشى
تصویر آسمان در توست
چرا که
مردم آنچه را که گفته‌ای فراموش خواهند کرد
حتی
آنچه را که انجام داده‌ای
به فراموشی خواهند سپرد
اما
هرگز
از یاد نخواهند برد
که باعث شده‌اید
چه احساسی نسبت به خود داشته باشند
دوست داشتن
دلیل نمی‌خواهد
ولی نمی‌دانم
چرا
خیلی‌ها
و حتی خیلی‌های دیگر
می‌گویند
این روز‌ها دوست داشتن دلیل می‌خواهد
و پشت یک سلام
و لبخندی ساده
دنبال یک سلام
و لبخندی پیچیده
و دنبال گودالی
از تعفن می‌گردند
دیشب که بغض کرده بودم
باز هم به خودم قول دادم
من سلام می‌گویم
و لبخند می‌زنم
و قسم می‌خورم
و می‌دانم عشق همین است
به همین ساد گی
برای همسایه‌ای که نان مرا ربود، نان
برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی
برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش
و برای خویشتن خویش
آگاهی و عشق آرزو دارم .دکتر علی شریعتی

 

nafasss

کاربر ويژه
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،


چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟
!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی
.

خداوندا
!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی


لباس فقر پوشی


غرورت را برای ‌تکه نانی


‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌


و شب آهسته و خسته


تهی‌ دست و زبان بسته


به سوی ‌خانه باز آیی


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟
!

خداوندا
!

اگر در روز گرما خیز تابستان


تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی


لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری


و قدری آن طرف‌تر


عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌


و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد


زمین و آسمان را کفر می‌گویی


نمی‌گویی؟
!

خداوندا
!

اگر روزی‌ بشر گردی‌


ز حال بندگانت با خبر گردی‌


پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت
.

خداوندا تو مسئولی
.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن


در این دنیا چه دشوار است،


چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
 

کیمیا

کاربر ويژه
دکتر شریعتی

اگر دروغ رنگ داشت

هر روز شاید

ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند


اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند


اگر گناه وزن داشت
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد
تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی...
و من شاید کمر شکسته ترین بودم


اگر غرور نبود
چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان
جستجو نمی کردیم


اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم...



اگر خداوند
یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو می کردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
آن گاه نمی دانم
به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

دکتر شریعتی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
اگر حس روییدن در تو باشد، حتی در کویر هم رشد خواهی کرد.
 

nafasss

کاربر ويژه
دوست داشتن از زبان دکتر شریعتی
دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد ، کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری ، اما کسی که تو دوستش می داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هر کز به هم نمی رسند و این رنج است.
: آن كس را كه دوست دارید آزاد بگذارید
اگر متعلق به تو باشد به پیش تو باز می گردد
و گرنه از اول هم برای تو نبوده است
 

nafasss

کاربر ويژه
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
 

rain bow girl

کاربر ويژه
جملات کوتاه و زیبا از دکتر شریعتی

من شکست نمی خورم. ایمان و دوست داشتن رویین تنم کرده اند. ----------
انسان به میزان بر خورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست
بلکه درست به خاطر نیازهایی که در خویش احساس میکند انسان است
--------------------

هر کسی به میزانی انسان تر است
که نیازهای کامل تر ومتعال تر و متکامل تر دارد
ادم های اندک نیاز های اندک دارند
ادم های بزرگ نیازهای بزرگ
------------------

باید انسان بودن پاک بودن مسئول بودن
و در اندیشه سرنوشت دیگران بودن، وظیفه باشد
بالاتر از ان صفت ادمی باشد
باز هم بالاتر
وجود ادمی باشد
 

سایه

کاربر ويژه

گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد .... اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتماد!
 
بالا