• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

بوی عیدی، بوی توپ
بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی، وسط سفره نو
بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ
با اینا زمستونو سر می کنم
یا اینا خستگیمو در می کنم

شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخرده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
یا اینا خستگیمو در می کنم

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر می کنم
یا اینا خستگیمو در می کنم

عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می کنم
یا اینا خستگیمو در می کنم

بوی باغچه، بوی حوض
عطر خوب نذری
شب جمعه، پی فانوس، توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی، هوس یه آب تنی
با اینا زندگیمو سر می کنم
با اینا خستگیمو در می کنم
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
به سان رود
که درنشیب دره سربه
سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ مجزه ای زمرده نیست
زنده باش
:گل:
 
دل دل ساده، دل رسوام چه گرفتار شد
مثل یه سکّه شد دلم اسیر بازار شد

صدتا تَرَک خورد و شکست از بد این سرنوشت
توو های و هوی روزگار کار دلم زار شد

کار دلم، کار دلم، کار دلم، کار دلم زار شد
توبه شکست ، وای وای بازم گرفتار شد

عمری قسم میخوره که سرش به کارش باشه
بسکه قسم شکوند دلم دچار تکرار شد

هی میگه سربه‌راهم و سربه‌هوا نیستم
باز دوباره یکیُ دید زودی هوادار شد

کار دلم، کار دلم، کار دلم، کار دلم زار شد
توبه شکست ، وای وای بازم گرفتار شد

سر به بیابون میزنه مشتمو وا میکنه
از حال و احوال دلم دنیا خبردار شد

توو سینه آتیشی به پا کرده نگو و نپرس
آبرو برده و یه چیزی هم طلبکار شد

انگاری که از خاطر دل رفته که صد مرتبه
خونه‌ی عشق و آرزو روو سرم آوار شد

حال منم خرابه و داغونه از دست دل
غصّه و غم توو زندگیم روو هم تلنبار شد

کار دلم، کار دلم، کار دلم، کار دلم زار شد
توبه شکست ، وای وای بازم گرفتار شد

اینروزا هرکی میرسه زخمی به دل میزنه
حال دلم مثل خودم آخ که أسفبار شد

درد بی‌درمونی داره تب داره و ناخوشه
مسخره‌ی هر کس و ناکس شد و بیمار شد

کار دلم، کار دلم، کار دلم، کار دلم زار شد
توبه شکست ، وای وای بازم گرفتار شد
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
هیچ و باد است جهان

گفتی و باور کردی

کاش یک روز به اندازه هیچ

غم بیهوده نمی خوردی

کاش یک لحظه به سرمستی

شاد و آزاد به سر می بردی
 
سپیده دم اومد و وقت رفتن
حرفی نداریم ما برای گفتن

حرفی که بوده بین ما تموم شد
این جا برام نیست دیگه جای موندن

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون


میخوام برم نگو که دیوونه ای
برای موندن ندارم بونه ای
وقت خداحافظیه تو گلوم حلقه زده بقض غریبونه ای
وقت خداحافظیه تو گلوم حلقه زده بقض غریبونه ای

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون


اوّل آشناییمون یادم میاد یادم میاد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد
اوّل آشناییمون یادم میاد یادم میاد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد

رو سادگی حرف تو باورم شد
تو عاقبت زندگیمو دادی به باد
دادی به باد

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون


اوّل آشناییمون یادم میاد یادم میاد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد
اوّل آشناییمون یادم میاد یادم میاد
گفتی به من دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد

رو سادگی حرف تو باورم شد
تو عاقبت زندگیمو دادی به باد
دادی به باد

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون

من میرم از زندگی تو بیرون
یادت باشه خونمو کردی ویرون
خونمو کردی ویرون
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
ای عشق ، دیر آمدی

هنگام ناشناس دلی
دارم بگو ، بگو چه کنم ؟
پرهیز عاشقی نکند
پروای آبرو چه کنم ؟
این ساز پر شکایت من
یک لحظه بی زبان نشود
ای خفتگان ، درین دل شب ، با ناله های او چه کنم ؟
گوید که وقت دیدن او دست تو باد و دامن او
گویم که می کشد ز کفم
با آن ستیزه جو چه کنم ؟
گرید چنین خموش ممان
از عمق جان برآر فغان
گویم که گوش کرده گران
بیهوده های و هو چه کنم ؟
جوشیده و گذشته ز سر
صهبای این سبو ، چه کنم ؟
معشوق کور باطن من
پروای رنجشم نکند
من نرم تر ز برگ گلم
با این درشت خو چه کنم ؟
ای عشق ، دیر آمده ای
از فقر خویشتن خجلم
در خانه نیست ما حضری
بیهوده جست و جو چه کنم ؟
 
تـــــو صدای آواز بارون ،تپش قلب خـاکــــــی
مثل گریه تَسکین دَردی ،مثل یک سوره پاکـــــی
طعم غربت روُ لباتــــه ،مثل یک کُولـــیِ عاشق
راز جنگل توُ چشاتــــه ،گُونه هات رنگ شقایق
بی تو شمع و گل میمیره ،خونه رنگ غم میگیره
تو نذار بمونم تنهـــــــا ،میدونی دلـــــــم میگیره
وسعتِ قلب تـــــــــــــو قَـــــــدِ یه دنیــــــــاس
خواستنت واســـــــــه من مثــل یه رویــــــاس
بوی تــــــــــو بوی بــــــــارون بوی یاســـــــه
دست مـــــــن ساقــــــــــــه های اِلتماســــــــه
بـــی تـــــــــو میمیرن گـــــــلای نــــاز گلدون
میمونن مُرغــــــــــای عاشق زیربـــــــــارون
زیر بــــــــارون مُرغِ عاشق زیر بــــــــارون


 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
هیچ و باد است جهان

گفتی و باور کردی

کاش یک روز به اندازه هیچ

غم بیهوده نمی خوردی

کاش یک لحظه به سرمستی

شاد و آزاد به سر می بردی
 
گل اومد بهار اومد میرم به صحرا
عاشق صحراییم بی نصیب و تنها
دلبر مه پیکر گردن بلورم
عید اومد بهار اومد من از تو دورم

گر بیام از این سفر ای گل عذارم
از سفر طوق طلا برات میارم
دلبر مه پیکر گردن بلورم
عید اومد بهار اومد من از تو دورم

ز تو خواهم ز تو خواهم
عهد عشقی که بستی وفا کنی
یاد ما کنی
از چمنها گر گذشتی یاد من کن
گر شنیدی سرگذشتی یاد من کن
دلبر مه پیکر گردن بلورم
عید اومد بهار اومد من از تو دورم

گل اومد بهار اومد میرم به صحرا
عاشق صحراییم بی نصیب و تنها
خوش ادا بالا بلا شیرین زبونم
مانده ام دور از تو و از آشیونم

آشیونم رو گل خودرو گرفته
سبزه از هر گوشه تا زانو گرفته
گر بیام از این سفر ای گل عذارم
از سفر طوق طلا برات میارم

ز تو خواهم ز تو خواهم
عهد عشقی که بستی وفا کنی
یاد ما کنی
از چمنها گر گذشتی یاد من کن
گر شنیدی سرگذشتی یاد من کن
گر بیام از این سفر ای گل عذارم
از سفر طوق طلا برات میارم
 

کیمیا

کاربر ويژه
من آمده ام که با تو راهی بشوم​
آنی که تو از دلم بخواهی بشوم​
دریا بغلم کن! بغلم کن دریا!​
می خواهم از این به بعد ماهی بشوم​
 
با چه ساز تو برقصم زمونه زمونه
ازدست تو شدم من دیوونه دیوونه
عشق منو زدستم گرفتی، نگفتی
امید و آرزویم همونه همونه
چرا گذاشتی که بشه بی وفا​
زندگی ام بی تو نداره صفا​
گله دارم خیلی ازت روزگار​
درد دلم چرا نداره دوا​
زار و پریشون شدم​
اسیر چو مجنون شدم​
زار و پریشون شدم​
اسیر چو مجنون شدم​
نظر بکن به حالم​
ببین چه دلخون شدم​
نظر بکن به حالم​
ببین چه دلخون شدم
 
آخرین ویرایش:

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس

كه چنان زو شده‏ام بي‏سر و سامان كه مپرس‏

كس به اميد وفا ترك دل و دين مكناد

كه چنانم من ازين كرده پشيمان كه مپرس‏

پارسائي و سلامت هوسم بود ولي

شيوه‏اي مي‏كند آن نرگس فتان كه‏

به يكي جرعه كه آزار كسش در پي نيست

زحمتي مي‏كشم از مردم نادان كه مپرس‏

گفتگوهاست درين راه كه جان بگدازد

هر كسي عربده‏ء اين كه مبين آن كه مپرس‏

زاهد از ما به سلامت بگذر كاين مي لعل

دل و دين مي‏برد از دست بدانسان كه مپرس‏

گفتم از گوي فلك صورت حالي پرسم

گفت آن مي‏كشم اندر خم چوگان كه مپر

گفتمش زلف به خون كه شكستي گفتا

حافظ اين قصه دراز است به قرآن كه مپرس‏
 
وقتی دارم عریضمو
خدمتتون عرض می کنم، عرض می کنم
خودم که تعریف می کنم
عاشقی مو حض می کنم، حض می کنم
یه شمع دل سوخته دلی
مثل دلم نذر می کنم
ذوق می کنم شما منو
دوسم دارین فرض می کنم، فرض می کنم
ذوق می کنم، حض می کنم گلی به گوشه ی جمالتون
معرفت و مرامتون
اجازه صادر بکنین
دلم بشه به نامتون
پیشه ی من عاشقیه
عشقی که طعم به داره
مثل تو نازنین گلی
نوبر و کرک به داره
دوس ندارم نور چراغ برگای باغم
به شما دست بزنه
دوس ندارم حتی سرانگشتای بادم
به شما دست بزنه
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
من بی تو

روزگار دستاتو از من می گیره یاد من تو خاطراتت می میره

حتی اسمم واسه تو کهنه میشه دیدنت برای من رویا میشه

میری و قصری می سازی جنس نور میری با همنفست یه راه دور

من می مونم و هوای بی کسی کوله باری از غم و دلواپسی

چشم به راهت می مونم روزای سرد میشکنه تنم مثه برگای زرد

نمیخوام بدون تو زنده باشم میرم اونجا که دیگه ((من )) نباشم

شاید اونجا منه بی ((تو)) نباشه تو باشی دنیای موندنی باشه
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود​
دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود​
تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود​
خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟​
می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود​
تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود​
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
خانه ای پر دوست

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛

هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند

شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست...

بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست ؟ "



(( فریدون مشیری ))
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
آسمان گفت که امشب، شب توست
سرخی صورت گل، از تب توست
آنچه تا عشق مرا بالا برد
بوسه گاهیست که نامش لب توست
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دست کم یکی در میانشان
بی تردید مورد اعتمادت باشد.


و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.


و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.


همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کارِ ساده ای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.


و امیدوام اگر جوان که هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.


امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.


امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.


بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!


و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.


اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!


\" ویکتور هوگو \"​




 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویى به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى آغوش وا کن
که می خواهد این قوى زیبا بمیرد
مهدی حمیدی شیرازی
 
بالا