• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

هر شعری که دوست داری اینجا بنویس...

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من ندیدم بدی، سایه اش را بفروشد به زمین.
رایگان می بخشد، نارون شاخه ی خود را به کلاغ.
هرکجا برگی هست شور من می شکفد.
مثل بال حشره وزن سحر را می دانم.
مثل یک گلدان، می دهم گوش به موسیقی روییدن.
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم.
تا بخواهی خورشید، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.

من به سیبی خشنودم
و به بوییدن یک بوته ی بابونه
من به یک آینه، یک بستگی پاک قناعت دارم.

سهراب سپهری
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
این روزها تلخ می گذرد ...

دستم می لرزد از توصیفش ...

همین بس که،

نفس کشیدنم در این مرگ تدریجی،

مثل خودکشی است،

با تیغ کند ...

:گل:
 

ریحانه69

متخصص بخش فوتبال
یه جایی باید دست آدما رو بکشی

نگهشون داری

صورتشون رو میون دستات محکم بگیری


بگی:ببین !
من دوست دارم !نرو !
 

ali.masoudkhah

New member
ديدار تلخ



به زمين ميزني و ميشكني
عاقبت شيشه اميدي را
سخت مغروري و ميسازي سرد
در دلي آتش جاويدي را
ديدمت واي چه ديداري واي
اين چه ديدار دلازاري بود
بي گمان برده اي از ياد آن عهد
كه مرا با تو سر و كاري بود
ديدمت واي چه ديداري واي
نه نگاهي نه لب پر نوشي
نه شرار نفس پر هوسي
نه فشار بدن و آغوشي
اين چه عشقي است كه دردل دارم
من از اين عشق چه حاصل دارم
مي گريزي ز من و در طلبت
بازهم كوشش باطل دارم
باز لبهاي عطش كرده من
لب سوزان ترا مي جويد
ميتپد قلبم و با هر تپشي
قصه عشق ترا ميگويد
بخت اگر از تو جدايم كرده
مي گشايم گره از بخت چه باك
ترسم اين عشق سرانجام مرا
بكشد تا به سراپرده خاك
خلوت خالي و خاموش مرا
تو پر از خاطره كردي اي مرد
شعر من شعله احساس من است
تو مرا شاعره كردي اي مرد
آتش عشق به چشمت يكدم
جلوه اي كرد و سرابي گرديد
تا مرا واله بي سامان ديد
نقش افتاده بر آبي گرديد
در دلم آرزويي بود كه مرد
لب جانبخش تو را بوسيدن
بوسه جان داد به روي لب من
ديدمت ليك دريغ از ديدن
سينه اي تا كه بر آن سر بنهم
دامني تا كه بر آن ريزم اشك
آه اي آنكه غم عشقت نيست
مي برم بر تو و بر قلبت رشك
به زمين مي زني و ميشكني
عاقبت شيشه اميدي را
سخت مغروري و ميسازي سرد
در دلي آتش جاويدي را

 

ali.masoudkhah

New member
از ياد رفته



ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
هر كجا مينگرم باز هم اوست
كه به چشمان ترم خيره شده
درد عشقست كه با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چيره شده
گفتم از ديده چو دورش سازم
بي گمان زودتر از دل برود
مرگ بايد كه مرا دريابد
ورنه درديست كه مشكل برود
تا لبي بر لب من مي لغزد
مي كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا مي بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
مي كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم كه ز دل بر دارم
بار سنگين غم عشقش را
شعر خود جلوه اي از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را
مادر اين شانه ز مويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگي نيست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چكار آيدم اين زيبايي
بشكن اين آينه را اي مادر
حاصلم چيست ز خودآرايي
در ببنديد و بگوييد كه من
جز از او همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست
فاش گوييد كه عاشق هستم
قاصدي آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست بگوييد آن زن
دير گاهيست در اين منزل نيست

 

ali.masoudkhah

New member
اي ستاره ها



اي ستاره ها كه بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته ايد
اي ستاره ها كه از وراي ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته ايد
آري اين منم كه در دل سكوت شب
نامه هاي عاشقانه پاره ميكنم
اي ستاره ها اگر بمن مدد كنيد
دامن از غمش پر از ستاره ميكنم
با دلي كه بويي از وفا نبرده است
جور بيكرانه و بهانه خوشتر است
در كنار اين مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه هاي زيركانه خوشتر است
اي ستاره ها چه شد كه در نگاه من
ديگر آن نشاط ونغمه و ترانه مرد ؟
اي ستاره ها چه شد كه بر لبان او
آخر آن نواي گرم عاشقانه مرد ؟
جام باده سر نگون و بسترم تهي
سر نهاده ام به روي نامه هاي او
سر نهاده ام كه در ميان اين سطور
جستجو كنم نشاني از وفاي او
اي ستاره ها مگر شما هم آگهيد
از دو رويي و جفاي ساكنان خاك
كاينچنين به قلب آسمان نهان شديد
اي ستاره ها ستاره هاي خوب و پاك
من كه پشت پا زدم به هر چه كه هست و نيست
تا كه كام او ز عشق خود روا كنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زين سپس به عاشقان با وفا كنم
اي ستاره ها كه همچو قطره هاي اشك سربدار
سر بدامن سياه شب نهاده ايد
اي ستاره ها كز آن جهان جاودان
روزني بسوي اين جهان گشاده ايد
رفته است و مهرش از دلم نميرود
اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست ؟
اي ستاره ها ستاره ها ستاره ها
پس ديار عاشقان جاودان كجاست ؟

 

ali.masoudkhah

New member
لک لک
می روم تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
خیمه ای از پرنیان ، خرگاهی از دیبا بسازم
دور از این کانون پستی
وین بساط خود پرستی
میروم با چیره دستی
سرنوشت خود کمی ، بالاتر از بالا بسازم
دور از این نام و نشانها
بر فراز قله آتشفشانها
پشت بام کهکشانها
پر زنم ، چندان که سر تا پا بسوزم
یا در این کانون پستی ، آتشی بر پا بسازم
یا بسوزم ..... یا بسازم
میروم تا دور از این آلایش و آلودگیها
بند خود را گم کنم در وادی نابودگیها
وارهانم خویش را از ننگ و دود اندودگیها
گر نشد ، چنبر کنم چرخ زمان را
یا بهم دوزم زمین و آسمان را
با فغان سینه سوز .... بی امان و کینه توز
هم گریزان میستیزم ..... هم ستیزان میگریزم
در جهان خاکی از پاکی اثر کو؟
گوشه امن و امان ، یا خلوت بی درد سر کو؟
زین متاع مختصر ، کس را گذشتی مختصر کو؟
با پسر مهر پدر کو؟ وز پدر شرم پسر کو؟
زندگی خاکش به سر گشته ، ولی اهل بصر کو؟
جان به قربان بشر ، اما بشر کو؟
وز بشر ، جز شور و شر کو؟
شد عیان شرش به عالم ، لیکن از خیرش خبر کو؟
راه گم شد ، راست کج شد ، راهبین کو ؟ راهبر کو؟
یارب آن طوفان که این بنیان کند ، زیر و زبر کو؟
از قلم کاری نشد ، باری تبر کو؟
دیده ها بیناست ، اما دیده صاحب نظر کو؟
در نظر جز سیم و زر کو؟
عالمی زین خاکدان آلوده تر کو؟
میروم تا عالمی دلکش تر از رویا بسازم .
قصر شیرین ، طاق بستان ، بیستون
جمله بی سقف و ستون
مادر گیتی مگر ، لیلی و مجنون نمیزاید دگر؟
یا شکسته قالب آن کوزه ها را کوزه گر؟
رادمردان ، آن صفا و سادگی کو؟
رادی و آزادی و آزادگی کو؟
چون فروغ مهر با افتادگان ، افتادگی کو؟
تخت و بخت اماده ، اما در شما آمادگی کو؟
کو شکوه کوهساران؟
کو نسیم نوبهاران؟
کو صدای آبشاران؟
کو صفای جویباران؟
کو هزاران ..... در هزاران ؟
ماه کو ؟ مهتاب کو؟ رنگین کمان کو؟
آن جهان آسمانی ، آن جلای آسمان کو؟
آنکه با دل همزبان باشد در این دور وزمان کو؟
وز شرار خانمانسوز شرارتها امان کو؟
میروم تا در شکاف سخره ها مأوا بگرم
یا سرم سامان پذیرد ، یا در این سودا بمیرم
یا بگیرم ....... یا بمیرم
یاد باد آن مردی و مردانگیها
عالم خوش باوریها ، درو از این فرزانگیها
در بهار عاشقی گل کردن دیوانگیها
با پری هم خوابگیها ، با جنون هم خانگیها
مز خرد تا خادم خودکامگی بیگانگیها
ای خوش آن خواب خیال انگیز و رویای طلایی
عالم عشق و ، بلای مبتلایی
ای دریغا ! کان طهارت رفت وآن عصمت رمید
جای هر گل ، هرزه خاری بر دمید
میروم تا درو از این درنده خوها
دور از این ناشسته رو ها
وین زننده رنگ وبوها
آشیان از اطلس و دیبا بسازم
در بهشت آرزو ها غرفه ای زیبا بسازم
میروم تا شکوه دل باز گویم با " خدایان "
پرده ها را پس زنم تا چهره ها گردد نمایان
پاره سازم پرده ها را
رو کنم با برده داران ، برده ها را
با ستم کیشان ، ستم پرورده ها را
باز گویم گفته ها را ، بر شمارم کرده ها را
با خدایان لخت و عریان گویم از حال گدایان
در نگاه بی گناهان این عبارت
کاین نمایش کی رسد یارب به پایان
نیست در راهی که من پا میگذارم
رد پای رهگذاری
خویش را با خویش تنها میگذارم
در حصار انتظاری
عقربک میچرخد اما دیر دیر
بی گذشت و سخنگیر
بس عبوس ومرگبار
بس صبور وبردبار
ساغت سیر زمان گردیده پیر
میبرم صد ره ، به تنهایی ، پناه از بی پناهی
بلکه یک دم وارهم زین همرهان نیمه راهی
وز تباهی و سیاهی
داوریها دارم از دست ستمکاران به داور
از سیاهی میگریزم...... با تباهی میستیزم
وآنچه پیش آید در این ره از دل وجان میپذیرم
میروم ..... میروم.... تا آشیان بر گنبد مینا بسازم
دور از این دنیا بسازم

شعر از : استاد اسماعیلی حمیدیه متخلص به نشید مراغه ای ( سال 1356)
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
صـدای زندگی را،

می شنـوم ...

همــه جــا،

فـرا می خـــوانـد مــا را ...

تــــو را،

بـرای در آغــوش کشیــــدن،

معـشـوقت ...

مـــرا،

بــرای در آغـوش کشیــدن،

زانــوهایم ...

:گل:
 

ریحانه69

متخصص بخش فوتبال
ا مـَـלּ [SUP]لــَج[/SUP] نـَـکــُـלּ[SUP] بُــــغض[/SUP] نـَـفـَـهمـ !
ایــלּ کـِـه خُودت را گوشـِـه ے گـَــلوُ قایــِم کــُنے ...
چیزے را [SUP]عَوَض[/SUP] نـِمے کــُـنـَـد !
بالاخـَـره یا اَشــــــک مے شـَـوے دَر [SUP][SUB]چشـــمانم[/SUB][/SUP]
یا عـُـقده دَر [SUP]دلــــــــــ ــم[/SUP] !
 

پسرخاله

کاربر ويژه
من ندیدم خوش‌تر از جادوی تو،

ای سکوت ای مادر فریادها

گم شدم در این هیاهو گم شدم،

تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم،


زندگی پر بود از فریاد من!
 

پسرخاله

کاربر ويژه
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …
 

shakira

متخصص بخش پزشکی
و بالاخره صبح ...

من ...

کابوس ها و پلک روی هم نگذاشتن های دیشب ...

و بی قراری های الان ...

و ذهنی درگیر ...

:گل:
 

آسمان دریایی

متخصص بخش زبان انگلیسی
love.jpg


به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سَنَدِ عشق، به امضا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به «دریا» شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد

با دو دستِ تو فرو ریختنِ دَم به دَمَم
به همان لحظه ی برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی، عشق به «نیل» تو سپرد
نگهش دار، به «موسی» شدنش می ارزد

سالها گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کِرم به زیبا شدنش می ارزد


 

parastu

متخصص بخش گالری عکس


اردیبهشت بی تو برایم جهنم است


اردی جهنمی که همیشه پر از غم است


اینجا به اوج عشق و علاقه نمی رسی

اینجا حضور خاطره ها گیج و مبهم است


می ترسم از خودم به خودم طعنه میزنم

این طعنه ها برای رسیدن به تو کم است


هر لحظه مثل صاعقه در من نشسته ای

سیلی دست حادثه هامان چه محکم است


کاری به جز شکستن وزن غزل نبود

وقتی که زخم قافیه ات عین مرهم است


اردیبهشت گفتی و گفتم نمی روم

آخر بهشت بی تو برایم جهنم است...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوب تر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

 

پسرخاله

کاربر ويژه
تو از متن کدوم رویا رسیدی


که تا اسمت رو گفتی شب جوون شد


که از رنگ صدات دریا شکفت و

نگاه من پر از رنگین کمون شد


تو از خاموشی دلگیر رویا


صدام کردی صدام کردی دوباره

صدا کردی منو از بغض مهتاب

از اندوه گل و اشک ستاره

 

پسرخاله

کاربر ويژه
صدام کردی صدام کردی نگو نه !


اگرچه خسته و خاموش بودی

تو بودی و صدای تو صدام زد

اگرچه دور و ظلمت پوش بودی


تو چیزی گفتی و شب جای من شد


من از نور و غزل زیبا شدم باز

تو گیج و ویج از خود گمشدن ها

من از من مردم و پیدا شدم باز


از این تک بستر تنهایی عشق


از این دنج سقوط آخر من

صدام کردی که برگردم به پرواز

به اوج حس سبز با تو بودن


صدام کردی که رو خاموشی من


یه دامن یاس نورانی بپاشی

برهنه از هراس و تازه از عشق

توی آغوش جان من رهاشی


صدام کردی صدام کردی نگو نه !


اگرچه خسته و خاموش بودی

تو بودی و صدای تو صدام زد

اگرچه دور و ظلمت پوش بودی


تو چیزی گفتی و شب جای من شد


من از نور و غزل زیبا شدم باز

تو گیج و ویج از خود گمشدن ها

من از من مردم و پیدا شدم باز
 

...seda

کاربر ويژه
من دلم میخواهد...
خانه ای داشته باشم پر دوست...
کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند آرام...
گل بگو و گل بشنو...
هرکسی میخواهد...وارد خانه ی پر مهر و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند...
شرط وارد گشتن...شست و شوی دل هاست...
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست...
روی آن با قلم سبز بهار...
مینویسم ای یار خانه ی ما اینجاست...
تا که سهراب نپرسد دگر...
خانه ی دوست کجاست...
:گل:
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
بگذر از نی

چون حکایت میکنم

و ز جداییها شکایت میکنم

نی کجای این نکته ها آموخته

نی کجا داند نیستان سوخته

بشنو از من بهترین راوی منم

راست خواهی هم نی و هم نی زنم

نشنو از نی ...نی نوای بی نواست

بشنو از دل دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه داور شود
 
بالا