فائزه حسین زاده
متخصص روانشناسی
پاییز بود که آهسته وبی صدا اومدم به ایران انجمن واولین نوشته رو بعد از خوندن نوشته ی زیبای بارون نوشتم ان مع العسر یسری ...
اشک ریختم ونوشتم ...
پاییز یادآور غم دیگریست ... بیماری پدر وذره ذره آب شدنش ...
پاییز زیبایی ولی نمی دانی چه غمی بر دل من نشاندی .....
این روزها پریشان وآشفته ام مثل برگ ریزان درختانت ...
پاییز قشنگ !برگ ریزانت درس بزرگی به من داد ... می دانی چه؟
وقتی آخرین برگ دفتر زندگی پدر جدا شد..به من آموختی که ماندنی نیستیم.
می دانی پاییز زیبا پدر در پاییز متولد شده بود ..
اولین پگاهش در پاییز وآخرین نگاهش در ابتدای زمستان سرد وبی روح ...
ولی پاییز شور انگیز دوستت دارم چون من را همیشه به یاد پدر می اندازی وآخرین تولد دوباره اش .
یادت به خیر پاییز 1390
اشک ریختم ونوشتم ...
پاییز یادآور غم دیگریست ... بیماری پدر وذره ذره آب شدنش ...
پاییز زیبایی ولی نمی دانی چه غمی بر دل من نشاندی .....
این روزها پریشان وآشفته ام مثل برگ ریزان درختانت ...
پاییز قشنگ !برگ ریزانت درس بزرگی به من داد ... می دانی چه؟
وقتی آخرین برگ دفتر زندگی پدر جدا شد..به من آموختی که ماندنی نیستیم.
می دانی پاییز زیبا پدر در پاییز متولد شده بود ..
اولین پگاهش در پاییز وآخرین نگاهش در ابتدای زمستان سرد وبی روح ...
ولی پاییز شور انگیز دوستت دارم چون من را همیشه به یاد پدر می اندازی وآخرین تولد دوباره اش .
یادت به خیر پاییز 1390