کدوم یکی از اینا رو تو دوران مدرسه تجربه کردین؟ :بدجنس:
به به خوراک خودمه این تاپیک :10: برا همشون خاطره دارم که یکی از بهترین هاش رو براتون مینویسم تو دوستان تو خندیدنش سهیم باشن :نیش:
1-اخراج از کلاس؟ :تنبیه:
بله یادمه سر کلاس داشتم برا ساعت بعد تقلب مینوشتم یه معلم داشتنیم کوتوله :15: اوووووووه بین درس دادن دید منو صدام کرد جلو که اقا چیکار مکنی منم با جسارت تمام گفتم آقا داریم نکته بردای میکنیم از رو کتاب دفاع ! اونم برگش گفت کلاس مدار داریم هااا گفتم باشه آقا من مدار رو بلدم
اونم با یه حرکت پرشی به بالا یه سیلی نصفه نیمه بهم زد :نیش: دستش به گردنم خورد تا صورتم :بدجنس:بعد هم منو هول داد به بیرون منم که پیش بینی کرده بودم که یه همچین کاری میکنه سفت خودمه چسبونده بودم به زمین ...بیچاره چی زوری میزد برا هول دادن :10:
جالب اینجاس رفتم از بیرون کلاس ..دوباره برگشتم میگم آقا اجازه اون کتاب دفاع رو به دوستم بگین بده ببرم بیرون :10:
رفتم بیرون و تقلبم رو پاکنویس کردم تو نصف صفحه :شاد:
2-خوابیدن سر کلاس؟ :خواب:
هه ! خوب یادمه سر کلاس ادبیات خوابم برد یه دوست صمیمی داشتم به نام پیمان این اونقدر صدام کرده بود که پاشو .پاشو ...منم نخیـــــــر اصلا تو باغ نیستم که ......جالب اینجاس معلم درست اومده از جلوم رد شده ولی چیزی نفهمیده :10: اعجب خنگ هایی پیدا میشه هااا :نیش:
بچه هاا یه خاطره جالب حتما بخونین :خنده2:
دوم دبیرستان یه دوستی داشتیم به اسم محمد، این اقا محمدمون عینکی بود تو زنگ تفریح که صحبت خوابیدن من بود آقا برگش گفت ....فدای سرت من هر روز نصف کلاس رو میخوابم :تعجب: گفتیم بابا چه جوری اخه ...نمیشه که اونم تازه تو ردیف اول میشینی ...
گفت ..د نه ده ! ساعت داره عزیزم...:فکر: گفت یه ساعتی از کلاسمون هست که از پنجره کلاسمون نور درست میوفته رو صورت ما :نیش: منم که عینکم نور که میوفته به شیشه عینکم ...طرف مقابلم چشام رو نمیتونه ببینه :تعجب: منم که گرمای خورشید میوفته روم ..آخ آخ آخ چه کیفی میده خوابیدن :10:
فرداش من و پیمان حواسمون بود به محمد که بینیم درس میگه یا ما رو پیچونده :نیش:
دیدیم بلــــــــه آقا محمد سرش ثابت به تخته نیگا میکنه حتی یکی که در رو زد اصلا تکونم نخورد .....نچ نچ نچ بیچاره معلممون فکر میکرد این پسره چقدر منظمه صداش هم در نمیاد تو کلاس :10:
3-سر کار گذاشتن معلم و بقیه؟ :غش2:
هه ! تا دلت بخواد
تو کلاس اواز میخوندیم تا معلم میومد ته کلاس که ببینه کیه یکی از ردیف جلو شروع میکرد به زمزمه و اونم منحرف میشده می رفت جلو :10:
بعد ما هی این بیچاره رو جلو ...عقب میکردیم تا زنگ تموم بشه :9:
4-جعل امضا برای امور خیر؟ :نه:
یه بار ورقه ریاضیم رو خودم امضاء کردم معلم فهمید بقیشم دیگه بوقققققققق !
5-جلو همه ضایع شدن؟ :15:
ضایع که زیاد شدیم ولی یه جوری قضیه رو به نفع خودم تموم میکردم میرفت :بدجنس:
6-فرار از مدرسه؟ :فرار:
هه ! تازه امتحانات ترم اول تموم شده بود منم که دیگه اصلا یه جوری شده بودم
مثل اینکه تو مدرسه داشتم خفه میشدم :52:
تا 15 روز بعد امتحانات از مدرسه جیم میشدم :73:
7-آقا...خانم اجازه؟ فامیلمون از دنیا رفت...:24:
هه ! 3 نفر بودیم
یکی باباش اجازه گرفت که بره
اومد تو زنگ تفریح بهمون حرص بده که من دارم میرم و شما امتحان میدین و اینا ...
بعد اون یکی دوستم زد به سرش پودر گچ پای دخته رو پاشید رو چشاش :تعجب:
اوووووووه چشاش شد یه کاسه خون :تعجب: مثل اینکه آقا تجره این کار رو داشته قبلا :73:
موندم من !:ناراحت:
منم یه دوستی داشتم زنگ زدم بهش که به مدیر زنگ بزنه و بگه داداششم کار داریم میخواهیم بریم جائی اجازه بدین بیا :50:
بقیش جالبه ..ما با این مدیر نصبت فامیلی دو داشتیم بعد این به دوستم که جای داداشم خودش رو جا زده میگه شما چقدر صدات عوض شده ....بقیش هم که زرشک !
خالی بندی پشت خالی بندی مگه درس میشه :52:
ولی بالاخره منم اجازه گرفتم و رفتم ! :شاد:
یه نکته جالب : تو سال سوم راهنمایی من مبسر یا مبصر **هر کدوم درست بود :نیش:** بودم بعضی هاا بودن که چیپس میگرفتن برا من و ساعت آخر رو میرفتن
منم اسمشون رو تو دفتر حضور غیاب نمینوشتم :50:
8-دعوا...کتک کاری...:21::32::31::26::28:
خدائیش این یه مورد رو نیستم :بله:
9-همه موارد :9:
به اندازه کافی گفتم دیگه بس نیست :خجالت: