همۀ آدمیان مخاطب لقمانند
آیه ۱۸- ۱۷ سوره لقمان
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷﴾ وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾
ای پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبی که بر تو وارد آمده استشکیبا باش این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است (۱۷)و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمیدارد (۱۸)
این آیه جعبۀ جواهر نشانی است از کلمات خوش ترکیب و درخشان که در آن جواهراتی از گرانبهاترین نصیحتها و موعظه ها به ما هدیه شده؛ در اینجا لقمان حکیم خطاب به فرزندش سخن می گوید اما روی سخن با همۀ آدمیان است چنانکه نظامی گفت:
من بر همه کس فشانم این نوش
فرزند عزیز خود کند گوش
نظامی، لیلی و مجنون
معنی آیات روشن است و در ترجمه آمده است. در ادب فارسی مشابه همین نصیحتها را به زبانهای گونتگون می یابیم:
تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی، و آنچه به تو رسد نجهی.
هرکجا دردمندی از سرِ ذوق
گوش بر نالۀ حمام کند
چارپایی برآورد آواز
وان تلذذ بر او حرام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
سعدی
خاک راهی که بر او می گذری ساکن باش
که عیون است و جفون است و خدود است و قدود
سعدی
دعوی مکن که بهترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
سعدی
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید
سعدی
ای پسرک من نماز را برپا دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند باز دار و بر آسیبی که بر تو وارد آمده استشکیبا باش این [حاکی] از عزم [و اراده تو در] امور است (۱۷)و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمیدارد (۱۸)
این آیه جعبۀ جواهر نشانی است از کلمات خوش ترکیب و درخشان که در آن جواهراتی از گرانبهاترین نصیحتها و موعظه ها به ما هدیه شده؛ در اینجا لقمان حکیم خطاب به فرزندش سخن می گوید اما روی سخن با همۀ آدمیان است چنانکه نظامی گفت:
من بر همه کس فشانم این نوش
فرزند عزیز خود کند گوش
نظامی، لیلی و مجنون
معنی آیات روشن است و در ترجمه آمده است. در ادب فارسی مشابه همین نصیحتها را به زبانهای گونتگون می یابیم:
تصوف آن است که آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی، و آنچه به تو رسد نجهی.
هرکجا دردمندی از سرِ ذوق
گوش بر نالۀ حمام کند
چارپایی برآورد آواز
وان تلذذ بر او حرام کند
کاش بلبل خموش بنشستی
تا خر آواز خود تمام کند
سعدی
خاک راهی که بر او می گذری ساکن باش
که عیون است و جفون است و خدود است و قدود
سعدی
دعوی مکن که بهترم از دیگران به علم
چون کبر کردی از همه دونان فروتری
سعدی
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت برآید
سعدی