• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

i!i مشاعره با شعر شاعران درخواستی شما i!i

baroon

متخصص بخش ادبیات






ای عطر ریخته

عطر گریخته
دل عطردان خالی و پرانتظار توست
غم
یادگار توست




____»»؟««____



از :
پارسا مرزبان :شاد:
 
آخرین ویرایش:

سیاوش عشق

کاربر ويژه
پارسا مرزبان
فریاد بر آوردم، من همدم طوفانم
در عشق مهان مستم، هستم، پریشانم

هم بادم و بارانم هم خاکم و هم آتش
هم آدم و هم حوا، هم جسمم و هم جانم

هر کس که یارم شد، رنگی دگرش دادم
رنگها همه بخشیدم، بی رنگم و پنهانم

هم شهره و هم رسوا، هم عاشق و هم شیدا
هم همدم انسانم، هم همپر مرغانم

روزی گذرم دادند بر سفره-ی این خانه
در پرده رهم دادند، من پرده نگردانم

هم ناطق و خاموشم، مدهوشم و بی هوشم
گلها همه رقصانم، چون باده بگردانم

فریاد ب ا د این است، آهی ز دلی خونین
فریاد ز باد آمد، بیداد نمی دانم

سوز دل پارسا چون آرد به خاموشی
خاموش نگیرم من، آتش به دامانم
......
رودکی
 

baroon

متخصص بخش ادبیات




زمانه پندی آزاد وار را داد مرا
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
بسا کسا که به روز تو آرزومند است





____»»؟««____



از :
بابافغانی :داغ:
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
هر گل که بر دمید زهامون کربلا دارد نشان تازه مدفون کربلا
پروانه نجات شهیدان محشرست مهر طلا ببین شده گلگون کربلا
در جستجوی گوهر یکدانه نجف کردم روان دو رود به جیحون کربلا
نیل است هر عشور به بیت الحزن روان از دیده‌های مردم محزون کربلا
در هر قبیله، از قِبَل خوان اهل بیت ماتم رسیده‌ای شده مجنون کربلا
بس فتنه‌ها که بر سرِ مروانیان رسید وقت طلوع اختر گردون کربلا
بردند داغ فتنه آخرْ زمان به خاک مرغانِ زخم خورده مفتون کربلا
گرگان پیر، دامن پیراهن حسین ناحق زدند در عرق خون کربلا
خونابه روان جگر پاره حسین در هر دیار سر زده بیرون کربلا



نفر بعدی یه شعر زیبا از اخوان ثالث بنویسه ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ای كه می دانی ندارم غير درگاهت پناهی
ديگر از من برمگردان روی خود، گاهی نگاهی
گشته ام مرغی كه در دام نگاهت دانه دارم
از گرفتاران هم پرسان باش ای صياد گاهی
.
.
.
مهدی اخوان ثالث







نفر بعدی از محمد علی بهمنی شعری بنویسه

 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
ممنون از اینکه شاعر مورد علاقه مو انتخاب کردی
...............
محمد علی بهمنی

دهاتی
...
ساده بگم دهاتی ام
اهل همین نزدیکیا
همسایه روشنی و هم خونه تاریکیا
ساده بگم ساده بگم
بوی علف میده تنم
هنوز همون دهاتیم
با همه شهری شدنم
باغ غریب ده من
گلهای زینتی نداشت
اسب نجیب ده من
نعلای قیمتی نداشت
اما همون چهار تا دیوار
با بوی خوب کاگلش
اما همون چن تا خونه
با مردم ساده دلش
برای من که عکسمو مدتیه تو آب چشمه ندیدم
برای من که شهریم از اون هوا دل بریدم
دنیاییه که دیدنش
اگرچه مثل قدیما
راه درازی نداره
اما می دونم که دیگه
دنیای خوب سادگی
به من نیازی نداره

امیلی دیکنسن
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
من کسی نیستم
تو کیستی
اگر تو نیز مانند کسی نیستی
ما یک زوج می شویم
مبادا این راز را با کسی در میان نهی
ما را تبعید خواهند کرد

خانم امیلی دیکنس



حکیم ابوالقاسم فردوسی ...
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



دریغ است ایران که ویران شود

كنام پلنگان و شيران شود

همه سر به سر تن به كشتن دهيم
از آن به كه ايران به دشمن دهيم

چو ايران نباشد تن من مباد
در اين مرز و بوم زنده يک تن مباد



____»»؟««____



از :
شیخ عطّار:ایول:

 

parastu

متخصص بخش گالری عکس
بي ياد حضور تو زماني
كفرست حديث زندگاني

صد جان و هزار دل نثارت
آن لحظه كه از درم براني



از:قیصر امین پور
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
خوشا چون سروها استادنی سبز
خوشا چون برگ‌ها افتادنی سبز

خوشا چون گل به فصلی، مردنی سرخ
خوشا در فصل دیگر زادنی سبز


*** **** ****
خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز

برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گلدانی از سبز

اخوان ثالث

 

مهشید

کاربر ويژه
[FONT=tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif][FONT=tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif]چشم بر دامن البرز سيه دوخته‌ام
روح من منتظر آمدن مرغ شب ست
عشق در پنجه غم قلب مرا مي‌فشرد
با تو اي خواب, نبرد من و دل زين سبب ست
[FONT=tahoma,Vazir,helvetica,sans-serif]
فروغ فرخزاد
 

Sea Girl

متخصص بخش تاریخ
آن کلاغی که پرید
ازفراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه ی آشفته ی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه ی کوتاهی ، پهنای افق را پیمود
خبر مارا با خود خواهد برد به شهر

همه می دانند
همه می دانند
که من و تو از آن روزنه ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه می ترسند

همه می ترسند ،اما من و تو
به چراغ و آب و آیینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دونام
و همآغوشی در اوراق کهنه ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته ی بوسه ی تو
و صمیمیت تن هامان ، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن اززندگی نقره ای آوازیست
که سحر گاهان فواره ی کوچک می خواند

ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد؟

همه می دانند
همه می دانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را د ر باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه ی نا محدود
که دو خورشید به هم خیره شدند

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیای بیهوده می سوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولّد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شب ها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را

پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوتر های معصوم

از بلند های برج سپید خود
به زمین می نگرند

خیام

 

مهشید

کاربر ويژه
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانه ها کوته نیست


*سعدی*
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت


سعدی



>>>>عطارنیشابوری<<<<
 

مهشید

کاربر ويژه



تا چند روم که این ره کوته نیست
وز هر سویی که راه جویم ره نیست

چون شمع میان آب و آتش شب و روز
می سوزم و کس ز سوز من آگه نیست




ابوسعید ابوالخیر
 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
تا چند کشم غصه‌ی هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را

کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را

ابوسعید ابوالخیر


وحشی بافقی
 

سیاوش عشق

کاربر ويژه
وحشی بافق


آه تا كي ز سفر باز نيايي بازآ
اشتياق تو مرا سوخت كجايي بازآ
شده نزديك كه هجران تو ما را بكشد
گر همان بر سر خونريزي مايي بازآ
كرده اي عهد كه بازآيي و مارا بكشي
وقت آن است كه لطفي بنمايي باز آ
رفتي و باز نمي آيي و من بي تو به جان
جان من اين همه بي رحم چرايي باز آ
وحشي از جرم همين كز سر آن كو رفتي
گرچه مستوجب صد گونه جفايي بازآ

حسین پناهی
 

targol

کاربر ويژه
چشمان ِ تو گل ِ آفتابگردانند​
به هر کجا که نگاه کنی ،​
خدا آنجاست ...​


از سهراب سپهری :گل:
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

سهراب سپهری








شعر بعدی از مولانا

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



هلـــه نومیـــد نباشی کـــه تـــو را یـــار بــراند
گـــرت امروز بـــراند نــه کـــه فـــردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کـــن آن جا
ز پس صبر تـــو را او به ســـر صـــدر نشاند

و اگــر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرهــا
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند





____»»؟««____





از :

عماد خراسانی:داغ:




 
بالا