پارسا مرزبان ↓
فریاد بر آوردم، من همدم طوفانم
در عشق مهان مستم، هستم، پریشانم
هم بادم و بارانم هم خاکم و هم آتش
هم آدم و هم حوا، هم جسمم و هم جانم
هر کس که یارم شد، رنگی دگرش دادم
رنگها همه بخشیدم، بی رنگم و پنهانم
هم شهره و هم رسوا، هم عاشق و هم شیدا
هم همدم انسانم، هم همپر مرغانم
روزی گذرم دادند بر سفره-ی این خانه
در پرده رهم دادند، من پرده نگردانم
هم ناطق و خاموشم، مدهوشم و بی هوشم
گلها همه رقصانم، چون باده بگردانم
فریاد ب ا د این است، آهی ز دلی خونین
فریاد ز باد آمد، بیداد نمی دانم
سوز دل پارسا چون آرد به خاموشی
خاموش نگیرم من، آتش به دامانم
......
رودکی ↓