نی نی من هنوز نمیتونه صحبت کنه :ناراحت:تواناییش در حد کلمه دا و ئو که این ئو رو خیلییییییییییییییییییییی استفاده میکنه :تعجب2:
ولی خب هماسیه پایینیمون یه دخمله 6 ساله داره (هدیه اسمشه) که خیلی خوش سخن (طوریکه مادرش بارها میگه هدیه خواهش میکنم ساکت شو هدیه خواهش میکنم عمو پورنگ ببین و خواهش هایه فراوان :خنده2

هدیه به مادر من میگه ننه!مادرم از مادر بزرگ هایه خودش جون تره ولی خب ننه تره :خنده2

به مادر مادرش میگه مامان مهناز و مادر پدرش میگه مامان زینب(خدایی این مامان زینب سنه مادربزرگه منو داره اما به مامانه من میگیه ننه :تعجب2

راستی به مادر بزرگه خودمم میگه ننه بزرگ :خنده2
خب حالا یه صحبت هدیه خانوم و ننه (مادر من)
هدیه: ننه شام چی دارید؟
ننه : هنوز چیزی نپختم !گرسنه ایی؟
هدیه: ننه تو که زرنگ بودی !مثله مامانه من تنبل نبودی که همیشه بابا بهش زنگ میزنه تا از خواب بیدارش کنه تا منو ببره مهد:تعجب2:
اره شام بپز
ننه : آخه زوده !هنوز عصره
هدیه: اشکال نداره زود که آماده بشه میتونی منم ببری پارک آقا( به پدر من میگه آقا ) هم اومد شام آماده ست دیگه
ننه ::تعجب2:و آخرشم ننه یه لقمه نون مربا انجیل (که حتما انجیلشم باید سالم باشه وگرنه هدیه خانوم خوشش نمیاد و قهر میکنه) آماده کرد و هدیه داد تا یکم صبوری کنه تا شام