• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

گفتگو با کودک

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
این تاپیک رو باز کردم تا با هم خاطرات گفتگو با کودکان رو بنویسیم
خواهش می کنم همکاری کنید
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
گفتگوی من با خواهرزاده 5 ساله م محمد

من: چند تا معلم داری؟
محمد: یکی
من: زنن یا مرد؟
محمد: زنن. دوتاشون زنن
من: خوشگلن؟
محمد: آره ولی ماشین نداره!
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
گفتگو با محمد 5 ساله

-کلاس چندمی ؟
-کی جی 2
-چی بلدی؟
-ای بی سی وان تو تری.......
-چه کار می تونی بکنی؟
-همه مهندسی می کنم
-پس تو کی جی وان مهندسی یاد گرفتی؟
-نه مهندس نشدم من کوچیک بودم دکتر شدم دکتر
-پس کی جی تو مهندس می شی؟
-نه مهندس من استرونات . استرونات هوا می ره
-پس کی جی تو استرونات می شی!
-نه دکتر می شم


:بغل::بغل::بغل::بغل:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
نوه ام به خانمم : مامان تو بچه هاتو خوب تربیت نکردی .
خانمم : چرا ؟
نوه ام. داود خیلی منو اذیت میکنه.
خانمم : خوب به بقیه چه ربطی داره؟ یکی از بچه هام مادرته .
نوه ام: همه اشان مثل همند.:غش2::غش2:
نوه ام : 7 سالشه.
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
گفتگو با خواهرزاده م محمد 5 ساله

من: محمد جان پول بهتره یا چیز یادگرفتن
محمد: پول
خواهرم: محمد مدرسه میری همه چی یاد می گیری! خوبه که!
محمد: پول می برم مدرسه دیگه می رم مدرسه
:10:
 

الهه خورشید

متخصص بخش خانه و خانواده
نی نی من هنوز نمیتونه صحبت کنه :ناراحت:تواناییش در حد کلمه دا و ئو که این ئو رو خیلییییییییییییییییییییی استفاده میکنه :تعجب2:
ولی خب هماسیه پایینیمون یه دخمله 6 ساله داره (هدیه اسمشه) که خیلی خوش سخن (طوریکه مادرش بارها میگه هدیه خواهش میکنم ساکت شو هدیه خواهش میکنم عمو پورنگ ببین و خواهش هایه فراوان :خنده2:)
هدیه به مادر من میگه ننه!مادرم از مادر بزرگ هایه خودش جون تره ولی خب ننه تره :خنده2:(به مادر مادرش میگه مامان مهناز و مادر پدرش میگه مامان زینب(خدایی این مامان زینب سنه مادربزرگه منو داره اما به مامانه من میگیه ننه :تعجب2:)راستی به مادر بزرگه خودمم میگه ننه بزرگ :خنده2:)

خب حالا یه صحبت هدیه خانوم و ننه (مادر من)
هدیه: ننه شام چی دارید؟
ننه : هنوز چیزی نپختم !گرسنه ایی؟
هدیه: ننه تو که زرنگ بودی !مثله مامانه من تنبل نبودی که همیشه بابا بهش زنگ میزنه تا از خواب بیدارش کنه تا منو ببره مهد:تعجب2:
اره شام بپز
ننه : آخه زوده !هنوز عصره
هدیه: اشکال نداره زود که آماده بشه میتونی منم ببری پارک آقا( به پدر من میگه آقا ) هم اومد شام آماده ست دیگه
ننه ::تعجب2:و آخرشم ننه یه لقمه نون مربا انجیل (که حتما انجیلشم باید سالم باشه وگرنه هدیه خانوم خوشش نمیاد و قهر میکنه) آماده کرد و هدیه داد تا یکم صبوری کنه تا شام
 

tak setare

کاربر ويژه
من بعد از کلی کلنجار رفتن با دختر داییم(یگانه) تا بازی یه مرغ دارمو بهش یاد بدم...:نیش2:

من:یه مرغ دارم روزی 3 تا تخم میذاره

یگانه:چرا سه تا؟

من: پس چند تا؟

یگانه:یکی

من:چرا یکی؟

یگانه: همینجوری!!!

:94::94::94:
 

tazeha

کاربر ويژه
من بعد از کلی کلنجار رفتن با دختر داییم(یگانه) تا بازی یه مرغ دارمو بهش یاد بدم...:نیش2:

من:یه مرغ دارم روزی 3 تا تخم میذاره

یگانه:چرا سه تا؟

من: پس چند تا؟

یگانه:یکی

من:چرا یکی؟

یگانه: همینجوری!!!

:94::94::94:



خوب سر کارت گذاشته:خنده2::16:
 

مادر مهربان

کاربر ويژه
سلام به همه.يه دختر كوچولو دارم نزديك 4سالشه اسمشم مهساست.خيييييييليم پر حرف.يه شب كنارش خوابيده بودم تا خوابش ببره.نميدونم چرا دلم به غارو غور افتاده بود و مهسا هم شنيد.گفت:مامان صداي دلتونه! گفتم:اره مامان و رفتم كمي نان برداشتم اومدم كه بخورم..............مهسا گفت:نخورين مامان الان قورباغه تو دلتون ميره پايين ميميره!!!!!!!!!!!!!!!!!:زبون:
 

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
مهلا : مامان پیچ گوشتی بیار:ناراحت:
من:چرا؟
مهلا:میخوام دماغموکوچک کنم
من:چرا؟:فکر:
مهلا:آخه دروغ گفتم خدا دماغمو بزرگ کرده:نه:
من:نه مامان کوچیکه:خنده2:
مهلا:پیچ گوشتی بیار میگم بزرگ شده:گریه:
من:نه مامان چون راستشو گفتی خدا خودش دماغتو کوچیک کرد:بغل:
مهلا:آره کوچیک کرده:12:
بچه ها خیلی دلشون پاکه:13:
 
بالا