و گلی تازه به دنیا آمد.
خارخندید و به گل گفت سلام
…و جوابی نشنید؛
خار رنجید و هیچ نگفت؛
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا بود…
دست بی رحمی آمد نزدیک…
گل سراسیمه زه وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خزید
…و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید؛
گل صمیمانه به او گفت:سلام!
پرستو آی پرستوی مهپلون..:12:..سلام سلام خانمی:11:...امروز چطوری گل من؟خووووبی؟:بغل:
چه خبرا ؟در چه احوالی امروز.:13:...امیدوارم پکری هات گرفته بشن...شاد باش عزیزم تا حوصله ات سر نره خانووووومی.:84::8:..
راستی اواتورت فوق العاده زیاد ناز و دوست داشتنیه.:14: ..