یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم
یواشکی بابابزرگم رو نگاه می کردیم...
ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود
که روی فرش ریخته شده بود...
من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !
چون می گفتیم چه کاریه ؟! ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!!
چند روز پیش که حسابی داشتم...