وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم...
پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم!
وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم!
و همچنان تنها می مانیم...
هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند!
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد وخندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان یک نفر دارد دست و پایِ دائممیزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید. آن زمان که مست هستیداز خیال دست یازیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفته ایددست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید، آن زمان که تنگ میبندید برکمرهاتان کمربند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جانقربان! آی آدمها! که بر ساحل بساط دلگشا دارید. نان به سفره، جامهتان برتن، یک نفر در آب میخوانَد شما را موج سنگین را به دست خستهمیکوبد بازمیدارد دهانِ با چشم از وحشت دریده، سایه تان را ز راه دوردیده آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان، بیتابیاش افزون می کند زین آبهابیرون گاه سر، گه پا
آدم ها می آیند ، زندگی می کنند ، می میرند و می روند !
اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی می رود اما نمی میرد ، می ماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری در حالی که زنده ای . . . !