يادم آرد روز باران:
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگلهای گيلان:
بس گوارا بود باران.
به ! چه زيبا بود باران!
می شنيدم اندر اين گوهر فشانی
رازهای جاوداني، پندهایاسمانی:
بشنو از من. کودک من!
پيش چشم مرد فردا،
زندگانی - خواه تيره، خواه روشن -
هست زيبا، هست زيبا، هست زيبا