از دل تا قلم

[baroon]

حیف انسانم ومی دانم تا همیشه تنها هستم
تکیه بر جنگل پشت سر
روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است
حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی آیا هستم ؟
فوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز
من ولی در کار جان شستن
از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم
می نویسم
من آن دستی که
رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم
زندگی را می بینی
بگذار
این چنین باشم تا هستم

 

[صاینا]

برگ های زرد وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند


​

و تو درست زمانی از خاطره من می روی که فکر می کنی


​

جاودانه شده ای !!!!!!!!!!!!


​

فاصله ی میان عشق و نفرت در دلم فقط یک نفس است


​

نفسی ساده که وقتی دلم را می سوزانی از سر اه می کشم ...........


​

یا وقتی به شدت دلتنگ توام فرو می دهمش تا بغضم نشکند و ابروی دلم نریزد


​

خوب من هرگز مغزور نشو .................


​

وقتی با غرور کنارم می ایستی به تو افتخار می کنم


​

اما وقتی با غرور از کنارم می گذری


​

سنگ فرش های فاصله را می شمارم که میان ما مدام بیشتر و بیشتر می شود


​

و تو می روی و من خیره به قدم های مطمئن تو به این فکر می کنم


​

که ایا وقتی باز می گردی هنوزم درهای دلم به روی تو باز خواهد بود یا نه ؟


​

کاش عاشق ماندن هم به اندازه ی عاشق شدن اسان بود ​

​

 

[sinareza]

بعضی وقتا هست

که دوس داری کنارت باشه

محکم بغلت کنه

بذاره اشک بریزی تا سبک بشی

بعد آروم تو گوشت بگه:

دیوونه چته من که باهاتم ...

 

[sODAGAr]

گفت میروم خندیم
گفتم به سلامت
گریه کرد و گفت باز میگردم
خندیم گفتم غروب آفتاب نزدیک است رفتنت بازگشتت نا معلوم
رفت بی آنکه راز خندی تلخ مرا بداند
با غریبه خندان دست تو دست هم رفت
برگشت اما آفتاب عمرم غروب کرده بود
و روی سنگ قبر من گلی خشکیده بود
(sODAGAr)

 

[South Boy]

نبودنت..
را دارم با ساعت شنی اندازه میگیریم!!
و اینك یك صحرا گذشته است!!​

 

[South Boy]

بــا حــــَــــــــقیقت اذیــتــمـ کُــــن ،

ولــــ ـ ــ ـــ ـــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــــــی بــا دروغ راضیــَـمــ نکُـــن !​

 

[مهشید]

از ماضی ها ومضارع ها خسته ام
دلم حال ساده ی با تو بودن را می خواهد.

 

[sinareza]

بگـذار

که درها هـمگـی

بسـته بـمانـنـد

وقتی که

نگاهی نگران

پشت دری نیست ..

 

[South Boy]

چقدر سخته کسی رو دوست داشته باشی که بدونی هیچ علاقه ای بهت نداره .

چقدر سخته که رو به روت به کس دیگه ای ابراز علاقه کنه ..................

چقدر سخته که همیشه باهاش باشی . بخندی . در آغوشت بگیره

نازت کنه . از دوست داشتن برات بگه . برات حرف بزنه . در مورد بی تو

مردن . در مورد نبودنت و حسرت خوردن اما بعد به خودت بیای و ببینی

همه رو تو خیالت ترسیم کردی ...

چقدر سخته برای کسی بمیری که میره واسه کسه دیگه ای می میره

و چقدر سخته گذشتن از کسی که در تک تک سلول هات هست

و دوسش داری

تا بره پیش کسی که :

در تک تک سلول هاش نیست و دوسش نداره

و چقدر سخته ...
​

 

[South Boy]

کاش آدم هیچوقت نفهمه

یه حرفایی دروغ بوده...
​

 

[baroon]

در اندرون من خسته دل ندانم كيست

كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

 

[South Boy]

مَـــرگــ هَــم مِثـــل تــوستـــ...!

عَطـــر مـی زنـد

تَنــش را بِــرهنـِـه مـی کُنـد

و بــــا هَمــه مـی خــوابَـد!

جُــــــز آنکــس کـِـه او را بـِـه اِنتــظار نِشَستـِــه .....!

 

[صاینا]

باور کنید خيلي وقته که ديگه زندگي خوش نميگذره
فقط داره ميگذره..................

 

[صاینا]

سکوت
پاسخ من
به دردناکترین
بی رحمی های توست!​

​

​

​

 

[صاینا]

گفتم که تنم،گفت فنا می خواهم
گفتم که سرم،گفت جدا می خواهم
گفتم که من از هجر تو شب می میرم
گفتا به درک،من از خدا می خواهم

:فکر:

 

[صاینا]

گفتم تو شیرین منی
گفتا تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت می شوم
گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من
گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت می روم
گفتا تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم نکن
گفتا تو در یادی مگر؟

 

[Maryam]

.


مسافر سرزمین اسرار

تو از سرزمین اسرار آمده ای
و من از تو می ترسم ...
آری، آدمی همیشه از اسرار می ترسد ...
باید به موقع می خوابیدم
برای چشم به خوبی زیبایی
برای گوش به خوبی لالایی
و برای دل به خوبی هدیه ...
تو از کجا می آیی ای پری؟
راه گم کرده ای بر این خاک،
یا مسافری؟
و من باید به موقع می خوابیدم
تا خواب تو را می دیدم ...

آنتوان دو سنت اگزوپری

 

[South Boy]

نگاه به كار مفیدم نمیكند هیچكس!

هزار دیده به انتظار یك اشتباه منست

 

[fatemeh]

میشنوی؟
بعد از اینکه تو دلم را صدا زدی
لحظه به لحظه دارد پاسخت را میدهد​

 

[sinareza]

چــــه ســـرد اســــت ایـــــن روزهــــا
چقـــدر احــــوالمان تنــــهاست . . .

مــــن
بیشتــر از اکسیــژن
بـــه یــک نفــس بــا تو
نیــازمنـــدم . . .