• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

sinareza

متخصص بخش ادبیات
من دلم با تو بود

تو
سرد شدي

آنقدر
سرد كه

ناچار
گرمايم را به تو بخشيدم

و
تو به من

تهمت
سردي زدي...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
فقط باران كه نيست
برف و تگرگ و باد و آفتاب هم
براي خالي شدن بغض آسمان است
مثل ِ من كه مي خندم گاهي.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


این زمان لعنتی که تا دیروز با گذشتنش همه چیز را خراب می کرد، حالا شده منجی
!

نشسته ام که با گذشتنش همه چیز را حل کند...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصه‌ی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
و تو را بدرقه کردم...
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
قـــلــبم را عــــــصب کـــــــــشــــــــی کرده ام
دیگـر نه از ســـــــــردی نگـــــــــاهی می لرزد . . .
و نـه از گرمــــــــی آغوشــــــــی مــــــــی تپد
 

baroon

متخصص بخش ادبیات

بر وفق مراد روزگار اگر نیستم
می کوشم
بر وفق مراد خودم باشم ...







 
آخرین ویرایش:

sinareza

متخصص بخش ادبیات
با اجازه تو!
جای خالی ات را به انتشار بوی شاخه گلی هدیه کرده ام.
بدون تو اینجا قلبم ته مانده آرزوهایش را بدرقه می کند
و نا امیدانه نفسهای گرمت را به روی
کاغذ مقابلش حک می کند و بعد
به اجاق خاموش خاطرات پرتاب می کند.
از تو چه پنهان دوباره بغض کرده ام
باید وضو بگیرم
از بس اذان چشمهای تو را نشنیده ام
تمام نمازهای نگاهم
قضا شده است.
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



این روزها چه روزهای با عظمتی است!

موسی به طور می رود

ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه

محمد(ص) با علی) به غدیر


و

حسین(ع) با هستیش به کربلا...



 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
می دانم !

بهار٬ خنده ی زیبای توست که هر روز در دلم سبز می شود
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
پاسخ : از دل تا قلم من !i




نیا باران زمین جای قشنگی نیست

من از جنس زمینم و خوب می دانم

که گل در عقد زنبور است

اما یک طرف سودای بلبل،

یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد

نیا باران پشیمان میشوی از آمدن

زمین جای قشنگی نیست

در ناودان ها گیر خواهی کرد

من از جنس زمینم خوب می دانم

که اینجا جمعه بازار است

و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند

در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند

در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند

نیا باران زمین جای قشنگی نیست...

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
تــــو و این خـــونه رو با هـــم مـــی خوام

تــــو نبـــاشی دل مـــن می گیره

ایـــــنو از چشــــمهای تـــــو مــــی خونم

بــــی مـن این خونه برات دلگیره

مـــــــن با داشــــتن تـــــو آروم میـــــشم

زیــر سقف خونه وقتی هستی

بـــــا تـــــو خوشبختی مــــن تـــــکـمیله

تـوی این حال خوشم همدستی

شـــــبِ ایــــن خـــونه پــر از احســـاسه

دل مـــــن به داشتنت می نازه

اگــــــــه تــــو باشــــی کنـــارم دســتام

دستِ خالی خونه رو می سازه

تـــــــــا تـــــــــه قصــــــــه بمون با مـــن

بـذار این دلخوشی عادت شه

‌بــــــیا هم خونه ی مــــــــن تا عشق

بــا تــــــو همرنگ عبادت شه
 

sinareza

متخصص بخش ادبیات
نام تو را مي نويسم با مَدي بلند

و اضافه مي كنم : ضرورت دارد با مَد بخوانند ...

مي خواهم جهان نفس كم بياورد در بردن نامت ..
 

baroon

متخصص بخش ادبیات



این روزها
دوست دارم تو را داشته باشم
تا اینکه
تو را دوست داشته باشم
...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
لـخـت شـدم تـا در آن هـوای دل انـگـیز
پـیـکـر خـود را بـه آب چـشـمـه بـشـویم
وسـوسـه مـی ریخت بر دلم شب خاموش
تـا غـم دل را بـه گـوش چـشـمـه بگویم

آب خــنـک بـود و مـوجـهـای درخـشـان
نـالـه کـنـان گـرد مـن بـه شـوق خـزیدند
گــویــی بــا دسـت هـای نـرم و بـلـوریـن
جـان و تـنم را به سوی خویش کشیدند

بــادی از آن دورهــا وزیــد و شــتــابــان
دامـنـی از گـل به روی گیسوی من ریخت
عــطــر دلــاویــز و تــنـد پـونـهٔ وحـشـی
از نــفــس بــاد در مــشــام مـن آویـخـت

چـشـم فـروبـسـتم و خموش و سبکروح
تـن بـه عـلـف هـای نـرم و تـازه فشردم
هـمـچـو زنـی کـه غـنـوده در بـر مـعشوق
یکسره خود را به دست چشمه سپردم

روی دو ســاقــم لــبــان مــرتــعــش آب
بـوسـه زن و بـی قـرار و تـشـنه و تب دار
ناگه در هم خزید ... راضی و سرمست
جـسـم مـن و روح چـشـمـه سار گنه کار




فروغ فرخزاد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
ممنوع نيستی كه بچينمت
اين جا هم كه بهشت نيست
تا گناه مادر را
تكرار كنم …
رنگ صلح چشمهايت
دهان تنهايی ام را
آب مياندازد
به شاخه ات نرسيده ، ميلغزم
هميشه لغزيدن
بهانه خوبی است
برای فشردن دستی كه دوستش داری !
وسوسه چيدن
رها نكرد ؛
رهايت نميكند …
بچين !
ممنوع منم كه بچينی ام !
 
آخرین ویرایش:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
:58:


پرسون پرسون لرزون لرزون اومدم در خونتون:ترس:
ترسون ترسون يواش يواش اومدم در خونتون

يك شاخه گل در دستم
سرراهت بنشستم:2:

از پنجره منو ديدی
همچون گلها خنديدی:خنده2:

وای به خدا وای نگهت از خاطرم نرود:14:

گفتم آره گفتم به خدا قهر گناهه
دل منتظره چشم براهه:52:

اي من به فدات ناز نكن تو
با چشم سيات ناز نكن تو:12:

اين دو روز دنيا مثل خواب و رويا گذرونه
با هم آشتی باشين كه بهار دوباره گلفشونه:39::7::39::19::39::دوست::39:


:17:​
 
آخرین ویرایش:

sinareza

متخصص بخش ادبیات
گهواره ی خیالم
با اندک نسیمی از یادت نیز
تاب می خورد
تاب می خورد
تاب می خورد
آرام ...
آرام ...
آرام ...
تا به خواب بسپارد
رویایِ دوباره با تو بودن را ...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
باز صبح شد و پر از پیچ پیچ عطر اقاقیا ،
یه وخ نشه طوری که پیش من نباشیا ،..



صبحتون بخیر:12:​
 
بالا