• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

از دل تا قلم

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلتنگ خنده های بهارانت در کوچه خزان زده دلم،
نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام.
یک شب از کوچه خیالم بگذر,
شاید عطر تنت خواب پریشانم را التیام ببخشد...!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
به خواب هایم سرک نکش،وقتی در لحظات بیداری ام حضور نداری...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
غافل گیر که نه ولی واقعا دیگه دوست نداشتم دوباره اتفاق بیفته
دور بزنم. سبقت بگیرم. نبینم رد شم .چه کنم؟
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
اغلب وقتى اميدت رو از دست ميدى و فكر ميكنى اين آخر خطه ......

خدا از بالا بهت لبخند ميزنه و ميگه :

آروم باش عزيزم ، اين فقط يك پيچه نه پايان .....
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلتنگم...نه برای کسی... از بی کسی ...!!!
خسته ام... نه از تکاپو... از در به دری...!!!
نه دوستی ... نه یادی ... نه خاطره ی شیرینی...!!!
تنهایم...
تنهاتر از آن سنگ کنار جاده...!!!
اما مشتاقم!!!
مشتاق دیدار آن کس که صادقانه یادم کند...!!!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
وقتی داشتم فکر میکردم آخرین باری که آرامش داشتم کی بود
سر از خاطرات کودکی در آوردم...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلم ساعتی را میخواهد
که مانده باشد
روی ساعت های با تو بودن !!!
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
ادمها نبودن را بهتر بلدند
 

عقاب

Banned
یادم است روزی را

که سرخ شد صورت دوستی را

نه به سیلی من

بلکه بخاطر حرف من

کاش زمین دهان داشت

کاش حرف من این همه عطاب نداشت

دوستی رفت تنهایی امد

پشیمانم ای دوست

کاش..............
 

behamin

کاربر ويژه
تازه الان وقتی بزرگ شدم میفهمم معنیه این جمله چیه.....
خدایا عاشقان را غم مده شکرانه اش با من....
:گل:
 

behamin

کاربر ويژه
دل...
اين واژه ي بي نقطه
گاهي به وسعت يك دنيا برايت دلتنگي مي كند
:گل:

 

behamin

کاربر ويژه
نه تو می مانی و
نه اندوه...و به
کوتاهی آن لحظه
شادی که گذشت،
غصه هم می
گذرد،لحظه ها
عریانند... به تن
لحظه خود، جامه
اندوه مپوشان
هرگز. :گل:


 

مهشید

کاربر ويژه
از هیاهوی واژه ها خسته ام
من سکوتم را
از اوراق سپید آموخته ام.
آیا سکوت
روشن ترین, واژه ها نیست؟
همیشه در خلوت
مرگ را مجسم دیده ام
آیا مرگ
خونسرد ترین, واژه ها نیست؟
تا چشم گشودم
از چشم زندگی افتادم.
شبی- شاید امشب-
زیر نور یک واژه خواهم نشست
و هم زمان
پایان آخرین برگ خاطراتم
خواهم نوشت:
پایان
 

مهشید

کاربر ويژه
نه کسي منتظر است...
نه کسي چشم به راه...
نه خيال گذر از کوچه ي ما دارد ماه...
بين عاشق شدن و مرگ مگر فرقي هست؟
وقتي از عشق نصيبي نبري غير از آه...
 

مهشید

کاربر ويژه
صدای معلم در کلاس می پیچد
...... جاهای خالی را با کلمات زیر پر کنید
و من هنوز
نمیدانم جای خالی تو را چه چیز پر خواهد کرد ؟
 

مهشید

کاربر ويژه
[h=3]نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم
و نه به فرداهایی که "شاید" بیایی ...
می خواهم امروز را زندگی کنم ...
خواستی باش ... نخواستی نباش
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
کلاغ جان!
قصه من به سر رسید
بیا تو را هم به خانه‌ات برسانم!
 

زینب

کاربر ويژه
خدایا
هر چه که بگفتم از دل
قلم تر گردیده و سوز می کشید .
خداوندا این چه دردیی ست که حتی قلم هم برای من سوز می کشد.
 

محمد

کاربر ويژه

نگاه ساکت باران

به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی باران نمی داند
که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه می خندم
ولی اندر سکوتم تلخ می گریم!
 

محمد

کاربر ويژه
درد عمیقیستــ !
بغضیـــ کـــٍ !
بــٍ اعـماقــٍ وجـودمــ ریـختــٍ امــ
از تـو پـر میشـومـ هـر دمــ !
و بـاز در خـو د تنـهایمــ
آرامتـر سـکوتـــ کـنــ !
آزارمــ مـیدهـد!
صـدایــ بیــ تفـاوتیتـــ !...
 
بالا