• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعاری از فریدون مشیری

mitra mehr

متخصص بخش خانه و خانواده
1001015_601628749857870_1252045005_n.jpg
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم

ای
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی
سر کوهی دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من به فریاد همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها
محتاجم
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما خفته چند
چه کسی می اید با من فریاد کند ؟

 

Miss zahra

متخصص بخش تکنولوژی
forogh_www_mohandestamam_ir_.jpg

تو صلیب را تا قله کشیدی بر دوش
تو صمیمیت را بانگ زدی در آفاق
تو در افتادی از پا
خاموش !
تو در این تاریکی
آتشی بودی و یک لحظه درخشیدی
تاج خاری که به سر داشتی از دست نوازشگر خلق
به سحر گاهان بخشیدی !
تو گذشتی چو نسیم
شهر از زمزمه ی شعر تو لبریز است
تو فرو پژمردی بی هنگام
باغ بی وسوسه ی عطر تو در پا ییز است

برای فروغ فرخ زاد
استاد بزرگ فریدون مشیری
 
بالا