نوروز بوَد روزی ، کآید ز درَم یارم بنشیند و جان خواهد ، برخیزم و بسپارم نوروز بوَد روزی ، کان یار به ناز از من خواهد که نیاز آرم ، آرم که نیازارم نوروز بوَد روزی ، کان سرو به بالینم من سر به قدوم او ، بگذارد و بگذارم
نوروز بوَد روزی ، کز جور و جفا جانان
من دست از این افغان بردارد و بردارم
نوروز بوَد روزی ، جان بر سرِ آن ابرو
جانان به لب من لب بگذارد و بگذارم
نوروز بوَد روزی ، کان ماه جبین بدهد
از لعل شکر بارش ، کامِ دلِ خونبارم