• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

اشعاری برای مشاعــــــــــــره با ""ن""

مهشید

کاربر ويژه
[FONT=tahoma, sans-serif]

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام

 

Reza Sharifi

مدير ارشد تالار
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت
در زدم ،کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

 
آخرین ویرایش:

baroon

متخصص بخش ادبیات




نه یادی می کنی نه می روی از یاد
به نیکی باد یادت ای پریزاد!

مرا کردی تو ای یارم فراموش
فراموشی ست رسم آدمیزاد...
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نیابد محفلم گرمی، نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم اُلفت، نه با مهری نه با ماهی
 

چاووش

متخصص بخش ادبیات
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظـــــــــــــر فرمایی
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نگاهت چون بهاران دلپذير است
دلم در وصف اخلاقت اسير است

نگاهت در نگاهم هر دو نيكوست
نگاهت می كنم چون دارمت دوست

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نشد یه قصری بسازم٬ پنجره هاش آبی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه

نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند٬ ماه و روز تولدم



مریم حیدرزاده
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم




سعدی

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نگاه کن من از ستاره سوختم، لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل اسیر برکه های شب شدم....








فروغ فرخزاد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نام خدا نبردن از آن به كه زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا





فروغ فرخ زاد
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نیست امسال چو هر سال اگر...
سالمان سال عمل
رنگمان رنگ دگر
فکرمان برتر از اندیشه هر ساله مان باشد و بس




ٰمحسن علیپور
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
321679_448408791911712_793231346_n.jpg
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
نگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست






احمد شاملو
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد


اقبال لاهوری




iqbal_lahori.jpg
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کله کج نهادوتند نشست
کلاهدار ی و آیین سروری داند

 

baroon

متخصص بخش ادبیات



نزن از دوری خود سنگ محک عشق مرا

بر دلم طاقت طی‏کردن این مرحله نیست

 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی

نه من آنم که ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
 
بالا