امروز مامانم فكر كرد كه من مردم .,, زيرا از ساعت 4 تا ساعت 3 ظهر خواب بودم .. خيلي خسته بودم ,, او كرفت آب وبر عكس من ريخت .. من بيدار شدم وكفتم اين جي ؟؟ او كفت ديوانه فكركردم كه تو مردى خيلي ترسيدم ,, من كفتم مامان تو خيلي دوستم دارى آره ,, او لبخند وكفت بيفهم بلانشو ,, ناهار خوردم ,, بازي كردم ,, مثل بجه ,, دوست دارم بازي ميكنم ,, ههههه ,, :نیش:بعدا بر كمبيوتر نشستم ,, وقبلا براي بحرين دعا كردم ..
امروز روز بيفهم مثل خودم ,,:نیش::نیش: