امروز قرار شد بریم شمال.صبح که نگاه کردم بالابر شیشه سمت رانند ه خراب شده بود.رفتم درستش کنم 3 ساعتی طول کشید.برگشتم دیدم کسی خانه نیست و رفتند خرید.نهار هم نداریم. سریع برنج ر ردیف کردم و مرغ و بادمجان سیاه و سیب زمینی (الان رفتم دم کنی برنج را گذاشتم. )خلاصه مشغول آشپزی (الان دارم بادمجان را سرخ میکنم. برم ببینم نسوخته الان بر میگردم.).خوب برگشتم. میخوام حالا که مسافرت جور نشد غافلگیرشان کنم. احتمالا فردا عازم مسافرت خواهیم شد.به هرحال برم غذام نسوزه.
در جوانی و این چند سال زیاد زحمت کشیدم دیگه سن من سن مسافرت است و با خانواده.این هم امروز من. سوخت ....فعلا..
در جوانی و این چند سال زیاد زحمت کشیدم دیگه سن من سن مسافرت است و با خانواده.این هم امروز من. سوخت ....فعلا..