امروز
یه دندون عقل داشتم که 5 سال پیش به رحمت خدا رفت ، حالا توی این سال های فراق گاه گاهی جاش بد ورم میکنه اونقدر بد که حتی نمیتونم درست حرف بزنم ، الان هم یه مسکن خوردم تا اینجا نشستم ... و از اونجایی که همه اتفاقات بد باهم میوفتن گلوم هم یک کمکی درد میکنه :ناراحت:
ساعت 7 شب هم با این که اصلا دلم نمیخواست برم بیرون رفتم بیرون ... ولی خیلی خوب شد که رفتم چون یکم هوای تازه که بهم خورد دردم یادم رفت . آهان یه رکورد هم زدم و اون این بود که بلاخره تونستم بر ترسم غلبه کنم و از پل هوایی عبور بنمایم
![Giggle :giggle: :giggle:](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7)
مثل اینایی که تازه راه افتادن از وسط پل یواش یواش رد میشدم پایین رو هم اصلا نگاه نکردم بهترین چیزی که منو مجبور کرد از روی پل هوایی به اون بلندی رد بشم پله برقیش بود :بدجنس:
الان هم میخوام یه چایی دم کنم بخورم ... بفرمایید :چایی: