Maryam
متخصص بخش ادبیات
امروز از صبح در جمع خانواده بودیم ... جاتون خالی این بار ناهار مهمون دستپخت مامان نبودیم :دل شکسته:
بعد از ناهار هم ظرفی نبود برای شستن چون همشون یک بار مصرف بودن ... :بدجنس:
بعدظهر یه سر رفتیم پارک دیدن بچه هایی که از پله های سرسره میرفتن بالا و سر میخوردن میومدن پایین و از تکرار این کارشون نه تنها ناراحت نمیشدن بلکه کلی هم کیف میکردن برام خیلی جالب بود ... هر موقع پارک میرم کلی روحیه ام عوض میشه ... کاش ما هم مثل بچه ها درگیر تکرار زدگی نمیشدیم ...
بعد از ناهار هم ظرفی نبود برای شستن چون همشون یک بار مصرف بودن ... :بدجنس:
بعدظهر یه سر رفتیم پارک دیدن بچه هایی که از پله های سرسره میرفتن بالا و سر میخوردن میومدن پایین و از تکرار این کارشون نه تنها ناراحت نمیشدن بلکه کلی هم کیف میکردن برام خیلی جالب بود ... هر موقع پارک میرم کلی روحیه ام عوض میشه ... کاش ما هم مثل بچه ها درگیر تکرار زدگی نمیشدیم ...