• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

امروزت رو چطوري سپري كردي ؟

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
خب امروز آفتاب از جانب جنوب غربی طلوع کرد خواستیم بشینم درس بخونم :نیش:
آقا هر چقدر گشتیم دوره گشتیم اینور اونور یه خودکار نتونستم خونه پیدا کنم جل الخالق ها

آخر سر 2تا پیدا کردم هورااااااااااااااا:برنده:
ای بابا یکی که هی ایست قلبی داشت هی قطع و وصلی داشت عین این ایرانسلها:نیش:
یکی هم بی تربیت بود هی حالش بد میشد رو من و دفترم ببخشید ها بالا میاورد اه اه اه :قاطی:

به هرحال خودکار پیدا نکردم درس بخونم به من چه :نیش:

..........................................................
نتیجه اخلاقی:
درس خوندن سخته شرایط میخواد که من ندارم :نیش:

وقتی خونه تون 20تا خودکار خوشگل دارید هر نوه ایی اومد گفت خاله این خودکارو بردارم زودی احساساتی نشید بگید آره بردار مثل من به این روز فقر و بیچارگی می افتید ها از ما گفتن :نیش:
گول این موجوادت و نی نی های فسقلی رو هم نخورید ها اینا در عرض سه سوت همچین دل و روده خودکارو درمیارن که زبده ترین مهندسین هم نمی تونن اونارو سرهم کنن :آه:

این دوتا بلا سر من اومده درس عبرت بگیرید :نیش:
 

Mehdi

متخصص بخش سخت افزار
امروز؟ یعنی میشه؟ واقعا میشه؟ دیگه امروز فردا نمیشه؟ خدا کنه بشه .....!
که اگه بشه چی میییییییییشههه :دی
 

rahnama

پدر ایران انجمن
واقعی اما با کمی چاشنی طنز : تقدیم به همه عزیزان انجمن

خانمم بعد از دو روز سفر برگشت.
این دو روزه نبودم چکار کردی؟
-20 تا پست زدم , کلی دکمه سپاس زدم , مقداری هم امتیاز دادم.
- این هم شد کار . داود گفت همه اش از زیر کار در رفتی
- کی ؟ من ؟ داود گفت ؟ زود بگو ماشینی که با کلک با قراضه خودش عوض کرده , برگردنه . فضول (داود)
من فقط دو روز نرفتم.
- خوب من هم دو روز نبودم
نه , منظورم اینه , منظورم اینه که داود فضوله . دیگه نمی خوام با اون شراکت کنم. منو میخواد با زنم دعوا بیاندازه .
- راستی خانم این , اون انگشتری که دوست داشتی.
به به , دستت درد نکنه . راستی تو به اون کاری نداشته باش , من خودم حساب این فضولو می رسم.
لبخندی زدم و با خودم گفتم : پدر سوخته با من در میافتی؟
 

سنجاقي

متخصص بخش گفتگوی آزاد
امروز روز خوبي نبود... از صبح سردرد شديدي داشتم...
كم حوصله و بداخلاق بودم...
امروز روز بازديد از همه بخشهاي كارخانه بود... من هم مجبور بودم برم و همراهي كنم... حسابش رو بكنيد با سردرد شديد بريد خط توليد و كلي سرو صدا ...دلم ميخواست سرم رو بكوبم ديوار...
كه رفتيم اتاق مديرتوليد و چند دقيقه اي نشستيم... كه داشت صحبت ميكرد... ديدم يكي چاي آورد...
از ديدنش جا خوردم... يكي از هم دانشگاهي هاي ما بود... يكسال از من زودتر فارغ التحصيل شده بود... ميشناختمش خوب چون دانشجوي زرنگي بود... و حالا داشت چاي ميداد... به عبارتي آبدارچي بود...
حالم خيلي بد شد... و وقتي ديدم مديرتوليد با يه حالتي گفت اين چيه چايي هست... و يه چيز ديگه گفت...
داغ كردم ... طفلكي سرش رو بلند نكرد... نميدونم شناخت سرش رو بلند نكرد يا كلا از خجالت سرش رو بالا نكرد...
وقتي برگشتم به اتاقم خيلي از خودم بدم اومد... كه سطح معلوماتم در حد اون نيست ولي اون يه آبدارچي و من...
امروز و تا الان فكرم رو مشغول كرده... دلم ميخواد براش كاري انجام بدم...چقدر دوره زمونه عوض شده...
ديگه انگار درس خوندن ارزشي نداره... مهم پارتي هست متاسفانه...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
اشک , فقط اشک . آ ...... خیلی حساسم . آخر شبم با اشک گذشت. قطرات اشک چشم را داغ میکند. آخ چشمم داغ شد.







.
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز شاد بودم . زمانی که فرصت داشتم داستانی نوشتم ولی خد ا وکیلی زورم میاد تایپش کنم. شاید بیرون خواهش کنم برایم تایپ کنند.
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
امروز صبحی اومدم یه سر کوچولو بزنم انجمن ذوق مرگ شدم مریمی جونم زحمت کشیده بود اتاقمو رنگ کرده بود مریمی روز خوبی شد برام امروز با سورپرایزت ممنونننننننننننننننن
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
امروز صبح زود بیدار شدم گفتم امروز برنامه هامو کنسل میکنم و میام انجمن استراحت :بدجنس:

اومدم دیدم سمیه نیست گفتم برم براش اتاقشو رنگ کنم بیاد خوشحال بشه داشتم رنگ میکردم که خود سمیه اومد دیگه هر کاری میکردم هیچی یادم نمیومد همش میترسیدم خراب بشه که شد :giggle:

الان اتاقش بدرنگ شده یخ شده سمیه قول میدم با بخاری برقی بیام یه موقع که نیستی گرمش کنم :قول:

خیلی روز خوبی بود استراحت کامل خالی از همه کارهای روزانه ...

ممنونم از همه چون این روز خوب به خاطر وجود شماهاست ... :گل:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
از من نخواهید قسم بخورم.
این واقعیه , واقعی واقعی
من و داود تنها ماندیم . عصر برادرم از شهرستان آمد . با داود رفتیم استقبال و دو بسته سنگدان برای بلفی خریدیم و بعد منزل . کمی بازی با بلفی کوچولو. حالا شام. داود که رژیم داره و شام نمی خوره . منم حوصله شام درست کردن ندارم و از غذائی که همسرم برام تو یخچال می زاره و امشب تمام شده بود می خورم. سنگدانهای بلفی را گذاشتم بپزد زیرا خام مریضش می کند. به برادرم گفتم چی میل میکند داود بره بگیره . خیلی اصرار کرد املت. گاز روشن و ماهیتابه پر روغن و گوجه و 6 عدد تخم مرع آماده .
یک لحظه برادرم که مهندش کشاورزی است و خیلی خوش خنده , دیدم داره می خنده . من هم خندیدم . دیگه نتونست خودشو نگهداره گفت داداش بیا امشب با بلفی شریک بشویم . من که غش کردم . چند تا از سنگدانها را که پخته بود آماده کرده و گوشتهایش را در املت ریختیم. آی چسبید.
 

Mehdi

متخصص بخش سخت افزار
امروز روزی توپ.........توام با یه خروار سوتی به لطف لنزهای فوق پیشرفته ی سایبر شات دوستان با زوم های اپتیکال فوق الاده بالای 20 ایکس که هیچ سوتی از دید از این چشمان تیز بین پنهان نیست:نیش:
 

eliza

متخصص بخش
امروز یه روز خیلی خوبی بود.با دوستام بعد از ماه ها رفتیم دانشگاه که اگه خدا بخواد مدرکامونو بگیریم. وای خیلی شیطونی کردیممممممم.خیلی خوش گذشت.:نیش:
ولی وقتی به روزای خوش دانشگاه فکر میکردیم اشک توی چشمامون حلقه میزد.هی خلاصه یادش بخیر::ناراحت::.ولی دلتون آب فردا به جشن فارغ التحصیلیه بچه های آی تی دعوت شدیم کلی شور و حال.:giggle:(مهمونای افتخاری).اوهم...اوهم...گفتن میخوان رو دست مارو بیارن ولی من میدونم نمیتونن.جشن ما چیز دیگه ای بودددد.:نیش:
 
آخرین ویرایش:

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز کار بانک داشتم و باز بیمه , صبحانه جگر خوردم و رفتم سر کار . راننده نیسان که وظیفه پخش صبحانه را دارد , بمحض رسیدنم آمد و صبحانه من را آورد و گفت آقای .... صبحانه میل کردید؟ گفتم فقط یکبار.
خندید . صبحانه را با لذت خوردم.ساعت 11 ساعت 14 نهار . کمی اینور و آنور و سپس دیدم منزل هستم. تعجب کردم چرا منزلم؟ ....
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
امروز مجدد صبح زود از خواب بیدار شدم دیگه باید کم کم عادت کنم به زود بیدار شدن اونم ساعت 6:30 :ناراحت:الان دیگه داره یواش یواش چشمام میوفته :هنگ: خب چی میخواستم بگم آهان یادم اومد امروز بعد ظهر رفتم بیرون دخترعموم رو دیدم گرم صحبت شدیم وسط حرفاش گفت : فردا تولد امام رضا هستش ، عیدت مبارک . یه لحظه به یاد این افتادم که چقدر دلم میخواست امسال برم مشهد ولی نشد که بشه یه لحظه دلم خواست توی حرم امام رضا بودم و توی حیاطش به آسمون پرستاره اش خیره میشدم... چشمامو بستم و وقتی باز کردم توی امام زاده صالح بودم :تعجب: نمیدونم این پاهای من چطوری منو آورده بودن تا به اینجا ... اونجا برای تک تک بچه ها دعا کردم تا به همه خواسته های دلشون برسن ... :گل:

واقعا روحیه ام الان شونصد درجه بهتر دیروزه ...
 

rahnama

پدر ایران انجمن
امروز روز خوبی نبود . صبح پیام علی جان ادمین دوست داشتنی را دیدم حالم گرفته شد و حتی سر کار نرفتم.
ادمین عزیز احترام زیادی برای جمع ما قائل شدند و در پاسخ یکی از عزیزانی که پست مشکل زا زده بود تصمیم به نیامدن تا صبح جمعه را گرفته است . او می توانست خیلی ساده با آن شخص برخورد کند ولی برای اخطار در مرحله اول راه قابل تقدیری در پیش گرفت و فکر نمی کنم در مراحل بعدی چنین تصمیمی بگیرند.. اصولا افرادی که عضو هستند از اساتیدند و اگر چنین پستهای بزنند مطمئن هستم با نظر خاصی می زنند و باید بشدت برخورد کرد. امروز خود من چند عکس را حذف کردم.امروز خیلی بد گذشت.
عزیزان رعایت کنید
 

Nethunter

متخصص بخش شبکه و اینترنت
خب بعد دو روز با اوج خستگی 48 ساعت گذشته بدو بدو با ذوق و شوق اومدم انجمن
اتفاقات این دو روزو که دیدم بدجور ضدحال شد حالم گرفته شد :کسل:

میشه نزاشت این اتفاقات بیفته اگه بخواهیم

راستی هدف ما از دور هم جمع شدن چیه ؟ یادمون رفته انگاری :کسل:
 
آخرین ویرایش:

rahnama

پدر ایران انجمن
خب بعد دو روز با اوج خستگی 48 ساعت گذشته بدو بدو با ذوق و شوق اومدم انجمن
اتفاقات این دو روزو که دیدم بدجور ضدحال شد حالم گرفته شد :کسل:

میشه نزاشت این اتفاقات بیفته اگه بخواهیم

راستی هدف ما از دور هم جمع شدن چیه ؟ یادمون رفته انگاری :کسل:

میشه اگر بخواهیم میشه
ولی اگه بشه , چی میشه
 

Maryam

متخصص بخش ادبیات
امروز از صبح همش فکر میکردم جمعه هستش ... که ای کاش بود

با پنج شنبه ها خیلی حال نمیکنم ... خیلی غمگین میشم پنج شنبه ها تو خونه باشم ...

امروز روز خوبی نبود با این که کار خاصی نکردم ولی الان به اندازه کلی خسته هستم چشمام هم درد میکنه و رگ دست راستم هم گرفته :ناراحت: امیدوارم هر چه زودتر این روز طولانی تموم بشه :ناراحت:
 

rahnama

پدر ایران انجمن
بخاطر علی :گل: از دیروز سر کار نرفتم . امروز هم منزل و کیبورد و مونیتور. و حاضر شدن در جمع .
خسته ام زیاد .
 
بالا