جاسپری از کوچه باغی میگذشت
یک پلنگ در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
جاسپر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند نهنگ
گفت با او بچه پروی پلنگ
می دهی زحمت به آقایی چو من؟
من که نامم هست جاسپر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش ایران انجمن
میکنم در انجمن کار خفن
در چه مورد با تو گردم هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام
آن پلنگ با نعره زد چنگ بر او
کرد یک لقمه اش مثل هلو
:نیش2::نیش2::نیش2::نیش2::غش::غش::غش::غش::غش::غش::غش: