برای مشاعره + فقط با حرف " د "

[Miss zahra]

​

در دایره وجود موجود علیست​

اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست​

گرخانه اعتقاد ویران نشدی​

من فاش بگفتمی که معبود علیست​

مولانا​

 

[fatemeh]

دل تسلی نشد از نامه فرستادن کاش
خاک میگشتم و همراه صبا می رفتم​

 

[fatemeh]

دیگر از دیدن چشمان سیه می ترسم
که سیه چشم مهی با نگهی زد راهم​

 

[دختر مهتاب]

دلفریبان نباتی همه زیور بستند​

​

دلبرماست که باحسن خداداد آمد​

​

​

​

 

[fatemeh]

دل و دینم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو مقصود منی​

 

[fatemeh]

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع​

 

[fatemeh]

دوستان منع کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی​

 

[fatemeh]

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید​

 

[fatemeh]

درديست غير مردن كان را دوا نباشد
پس من چگونه گويم كان درد را دوا كن


(مولانا)​

 

[دختر مهتاب]

در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا
​

حافظ
​

 

[fatemeh]

دلی دارم چو آیینه ندارد از کسی کینه
به لب آرد کمی نفرین ولی نه از ته سینه

(ا.ا.باران)​

 

[fatemeh]

در گلـســتــان بــلــبــــل و در انـجــمـــن پــروانـه بـاش
هــر کــجـــا دام تـمــاشــایی کــه بـیــنـــی دانــه بـاش...​

 

[*pooneh*]

درین دریا بسی کشتی براندم
به آخر رخت در دریا فشاندم

 

[fatemeh]

در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی

سعدی​

 

[*pooneh*]

درین محنت سرا این است ماتم
که ما ره می بنگذارند با هم

 

[fatemeh]

دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من​

حافظ

 

[fatemeh]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد​

حافظ​

 

[fatemeh]

دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی​

حافظ​

 

[fatemeh]

دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد​

(تبریزی صاحب)​

 

[fatemeh]

در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

مولانا