دنبال کی می گردی عشق تو روبروته هر چی دلت خواست بگو چه موقع سکوته؟! این روزا فرصت کمه پیش اومد از دست نده وقتش اگه بگذره واسه دو تامون بده چیزی نگفتی اما یک چیزایی فهمیدم با یه سوال شروع کن جوابت رو من میدم دارم میام پا به پات این پا و اون پا نکن تکلیف تو معلومه امروز و فردا نکن شانس در هر خونه رو فقط یه بار می زنه ببین حالام اومده و وایساده جار می زنه در رو اگه واکنی خودش میاد تو خونه خوب تا کنی قول میدم کاری کنم بمونه دنبال کی می گردی عشق تو روبروته هر چی دلت خواست بگو چه موقع سکوته؟! این روزا فرصت کمه پیش اومد از دست نده وقتش اگه بگذره واسه دو تامون بده چیزی نگفتی اما یک چیزایی فهمیدم با یه سوال شروع کن جوابت رو من میدم دارم میام پا به پات این پا و اون پا نکن تکلیف تو معلومه امروز و فردا نکن دل تو دلم نیست به خاطر تو دل تو دلت نیست به خاطر من از چی می ترسی هواتو دارم به من نگا کن حرفتو بزن
درین سرای بی کسی اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در آمدی
ز بس که بال زد دلم به سینه در هوای تو
اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی
سماع سرد بی غمان خمار ما نمی برد
به سان شعله کاشکی قلندری در آمدی
خوشا هوای آن حریف و آه آتشین او
که هر نفس ز سینه اش سمندری در آمدی
یکی نبود ازین میان که تیر بر هدف زند
دریغ اگر کمان کشی دلاوری در آمدی
اگر به قصد خون من نبود دست غم چرا
از آستین عشق او چون خنجری در آمدی
فروخلید در دلم غمی که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی به نشتری در آمدی
شب سیاه اینه ز عکس آرزو تهی ست
چه بودی از پری رخی ز چادری در آمدی
سرشک سایه یاوه شد درین کویر سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری در آمدی
درختی که تلخ است وی را سرشت گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام کو هرزبار آورد همان میوهٔ تلخ بار آورد
دلم گرم خداوندی ست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه می ریزد! چه بخشنده خدای عاشقی دارم که می خواند مرا با آنکه می داند گنهکارم! دلم گرم است می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم برایت من خدا را آرزو دارم!...
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
هرکس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هرکه چون ماه برافروخت شب تار کسی
سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من
هرکه با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پس گرمی بازار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو منِ زار گرفتار کسی
آنکه خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزی است هوادار کسی
لطف حق یار کسی باد که در دوره ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا ، خار کسی
شهریارا سر من زیر پس کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی