• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

برای مشاعره + فقط با حرف " د "

دلم اگـر به دست تـو به نیزه ای نشــان شـــود

بـرای زخــم نیـزه ات ، سینـه سپـر نمی شـود
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
دل نیست کبوتر که چو برخواست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم, پریدیم
 

رئیس

کاربر ويژه
دعای صبح و آه شب کلید رنج مقصود است
به این راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس

كه چنان زو شده‏ام بي‏سر و سامان كه مپرس
 

رئیس

کاربر ويژه
در جوانی به خویش میگفتم که شیر،شیر است گرچه پیر بود
چون که پیری رسید دانستم که پیر، پیر است گرچه شیر بود

:خنده2:
 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
در این خونفشان عرصهٔ رستخیز
تو خون صراحی و ساغر بریز
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
در سینه‌ی هر که ذره‌ای دل باشد \\\ بی‌مهر تو زندگیش مشکل باشد
با زلف چو زنجیر گره بر گرهت \\\ دیوانه کسی بود که عاقل باشد

 

meh-ran1

کاربر ويژه
دیروز، در میانه ی بازی، ز کودکان
آن شاه شد که جامه ی خلقان ببر نداشت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سایه

کاربر ويژه
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود


حافظ
 

meh-ran1

کاربر ويژه
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
 

fatemeh

متخصص بخش ادبیات و دینی
رباعی خیام:







در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش
کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش؟!

 

دختر مهتاب

متخصص بخش آموزش خیاطی
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش ببادامی بسازد
باباطاهر
 

فائزه حسین زاده

متخصص روانشناسی


دانی که چرا خدا تو را داده دو دست
من معتقدم که اندر آن سری هست


یعنی که به یک دست به کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

baroon

متخصص بخش ادبیات


دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی

مکن تکلیف ناواجب که بی‌دل صبر نتوانم
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


در این گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم

که هر ساعت به گلزاری کشاند آشیانش را
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


دور شادی بود عهد کودکی، لیکن نماند

وقت عشرت بود ایّام شباب، اما گذشت
 

baroon

متخصص بخش ادبیات


درد بیماری و اندوه غریبی مشکل است

وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب

 
بالا