• توجه: در صورتی که از کاربران قدیمی ایران انجمن هستید و امکان ورود به سایت را ندارید، میتوانید با آیدی altin_admin@ در تلگرام تماس حاصل نمایید.

جایی برای دلتنگی های تو!

khodam

متخصص بخش ادبیات

امشب چه دلتنگم خدایا تو گواه باش که من به اندازه ی روزهای پشت سر گذاشته ی عمرم
به یاد می آورم و میخوانم ....
خاطرات چه عمیق اند حتی اگر ما نخواهیم
خدایا تو خداوندی کن
دیگر بغض را مجال تحمل نیست
یاریم کن و رهایم کن از این دلتنگی نفس گیر
توانم ده هر جا که ناتوانم

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
پر پر شدنت را دیدم و چه سخت است باورش برایم... پر کشیدی و رفتی تا آسمان
رفتی و من ماندم و داغ فراقت
من ماندم و هر شب جمعه و یاد تو...
تو در آرامش باش و خواب ابدی...
یاد و خاطرت از سرم نمیرود
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
امروز چقدر دلتنگ بودنت هستم نمی دانم به یادم هستی یا نه!
کاش ثانیه ها کمی بیشتر صبر می کردند
تا هوا از عطر تو لبریز شود
و گرمای تنت تمام جانم را پر کند!
کاش کمی بیشتر می ماندی......
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=courier new, courier, mono]امـــروز چند شنبه است؟ [FONT=courier new, courier, mono]چندم کدام مـــاه و چندم کدام ســال؟
[FONT=courier new, courier, mono]امروز چند سال از من می گذرد و من چند ساله ام؟
[FONT=courier new, courier, mono]چیـــزی به یاد نمی آورم
[FONT=courier new, courier, mono]جز این که امــروز اکنون است
[FONT=courier new, courier, mono]و اینجــا زمین است و من به دنیـــا آمدم
[FONT=courier new, courier, mono]به رسم عـــادت:
[FONT=courier new, courier, mono]تولدم مبارک
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=courier new, courier, mono]نیــم ساعت پیش [FONT=courier new, courier, mono]خــدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
[FONT=courier new, courier, mono]سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
[FONT=courier new, courier, mono]و رو به ایوانی که من ایستــاده بودم آمد
[FONT=courier new, courier, mono]آواز که خواند تازه فهمیــدم
[FONT=courier new, courier, mono]پـــدرم را با او اشتباهی گرفته ام!
RojPix-Ir-Meaningful-Photos-a4.jpg

 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دستانت را هرچه محکم تر می گیرم از تو دور تر می شوم
تقصیر تو نیست ... رسم روزگار است!
که همه چیز یک روز تمام شود
هر سلامی در انتهایش خداحافظیست...
مهم نیست ! من هم بی احساس شده ام
می بینی؟ نوشته هایم دیگر بوی گذشته را ندارد!
احساس ندارد...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
این روزها این لحظه ها برایم عذاب آورترین هاست ! نه می دانم هستی / نه می دانم رفته ای / نه می دانم که آیا خواهی آمد !!! ؟
فقط یک چیز را خوب می دانم ... این که تو حال مرا نمی دانی!
این فاصله ما را دورتر از همیشه کرد
و انگار برای تو گشایشی بود ! مثل پرنده ای که از قفس آزاد می شود
ادعای آزادی نکن / من زندانبان تو نبودم
تو هم برو مثل همه !
زندان قلب من جای تو هم نبود ...
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
با من بیگانه نباش
من همانم که دیروز با او خندیدی
دلتنگم
دلتنگ لحظه های با تو بودن!
.....
این دوری سزای من نیست!!!
نیستی حالم خرابه !
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]یه روز خوب میاد !
003.jpg
برای ..... عزیزم:
یک روز خوب خواهد آمد نگران نباش طفل 5 ساله معصوم
گریه نکن بی تابی نکن !
در این دنیای بی رحم کسی حرمت اشک های بی قرار تو را نمی داند...
زمانی که همه هم بازی های تو دارند می خندند تو گریه نکن
نگو که دل تنگم
نگو نمی توانم اشک نریزم
مثل پروانه به خود نپیچ
اینجا دنیای بی رحمیست .... این جا پیله ها را زود می شکافند
کسی به پروانه شدن تو امیدی ندارد
عزیزم ستاره ابدی آسمان دردها
گریه نکن که آسمان تحمل شنیدن صدای اشک هایت را ندارد
نمی دانم چگونه بگویم که برایت دل تنگم
برای صدای شیطنت هایت
برای خنده هایت
برای کلک های کودکانه ات
حتی دلم برای لباس های بچگانه ات تنگ شده
خیلی دوستت دارم
گریه نکن
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]بیا یک جایی برای آرامش میخواهم جایی برای عاشق شدن
کسی برای دل بستن

%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%20%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%20%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg


تنهاییم را با غریبه ها سپری میکنم
تو هم بیا
پا در این آشفته بازار بگذار
بیا به بالین این همیشه بیمار
بیا کنار تلالو احساسم طلوع کن
بیا رقص نوازش انگشتانت را روی صورت پژمرده ام امتحان کن
شاید از طراوتشان تازگی بگیرد چهره ام
شاید من و تو با هم تازه شویم
و بیاموزیم نو شدن را
در بیکران عشق
بیا که از نبودنت ابرها خون می گریند

love-kiss-romsantic.jpeg



من ...خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت​
گیج و مبهوت بین بودنو نبودن​
عشق...​
آخرین همسفر من..​
مثل تو منو رها کرد..​
حالا دستام مونده و تنهایی من....​
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]هوای کوچه امروز بادها دست از سر سکوت بر نمیدارند میخواهند بشکنندش و نابودش کنند
مثل دل من


11.jpg


اما دل من زمانی شکست
که دیگر نسیمی از کوی یار نوزید
چراغ های کوچه دلم خاموش شد
و دیگر رفتگر آن را جارو نزد
زیرا کسی دیگر در آن قدم نمیگذاشت که جای پایش بماند
و نسیمی نمیامد که خاک های دیار شما را به کوچه ام بیاورد
اکنون چراغ ها که هیچ حتی هوای کوچه هوای تو را دارد
در این هوایی که تو در آن تنفس نمیکنی
آدم احساس خفگی میکند
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
با اینکه میدونم دلت با من یکی نیست

با اینکه میبینم به رفتن مبتلایی

چشمامو میبندم که میمونی کنارم

با اینکه میدونم کنار من کجایی

چشمامو میبندم که رؤیاتو ببینم

چشمامو میبندم تورو یادم بیارم

حرفای من رؤیاییه میدونم اما

من از تمام تو همین رؤیارو دارم روزبه بمانی
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
[h=2]قاصدک ! دیرگاهیست صدای پای حوصله ات نمی آید
لمس پاهایت لب جوی احساسم گمشده است

19106199130294956157.jpg


دیرگاهیست زمزمه ی سکوتت کنار فریاد دوست داشتنم طنین انداز نمیشود
انگار مدت هاست از این حوالی اسباب کشی کرده ای
دیگر کسی نیست که به ماهی های قرمز حوض خانه ام غذا بدهد
تو رفته ای و مدت هاست حیاط دلم خاک خورده
کاش آن زمان که می رفتی دست کم به فکر ماهی ها بودی
به فکر نوازش جوی احساسم که هر روز کف پاهایت را به قلقلک میگرفت
کاش حداقل به فکر صدای دلم بودی که بعد تو بی هم نوازی سکوتت می خواند
آن زمان که رفتی تمامی حواس شش گانه که نه شصت گانه ات به خواب رفته بود
و تو برایشان لالایی میخواندی تا نکند بیدار شوند از رویای شیرین و مبادا تو را از راه قصد کرده باز گردانند
با این همه من تو را دست باد ها سپردم
تا آن زمان که مثل قاصدک تمام پرهایت را از دست دادی و دیگر توان دور شدن از من را نداشتی
باد تو را به سوی من بازگرداند
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
من از زندگی تو هوات خسته ام
ازت خستمو باز وابسته ام
نگو ما کجاییم که شب بین ماست
خودم هم نمیدونم اینجا کجاست
بیا با هوای دلم سر نکن
بهت راست میگم تو باور نکن
از این فاصله سهممو کم نکن
بهت خیره میشم نگاهم نکن
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
خیالبافی

تا موهایم را بافتی خیال بافیم شروع شد
فکر کردم همیشه کسی هست آنها را شانه کند
بوی دستانت روی سرم مانده هنوز
می بینی من آن قدر ها هم خیالباف نیستم
خودت موهایم را بد عادت کردی
از وقتی که رفته ای دیگر شانه نمیخورند از دست های من
موهایم بهانه ات را میگیرند

1314529564197941_large.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

khodam

متخصص بخش ادبیات
دلتنگی

آنقدر به شیشه زد تا من متوجهش شدم
و پنجره را باز کردم و دستهایم را بردم بیرون،
انگار دلش خیلی برایم تنگ شده بود که دستهایم را پر از بوسه کرد.
بعد هم که اشکهایم را دید،همصدایم شد
وتا ساعاتی پا به پای هم گریستیم.

یک ساعتی که گذشت من کمی آرام شدم
و پنجره را بستم و داخل اتاق نشستم.
اما او نه...،
او آرام نشده بود که هیچ،پر صداتر و شدیدتر از قبل هم گریه میکرد،
چرا که اشکهای من فقط صورتم را خیس کرده بود،
اما اشکهای آسمان- بــــــــــــــاران - تمام شهر را خیس کرده بود
 

khodam

متخصص بخش ادبیات
دوباره تنها شده ام ،دوباره دلم هواي تو را كرده.

خودكارم را از ابر پر ميكنم و

برايت از باران مينويسم .

به ياد شبي مي افتم كه تو را

ميان شمع ها ديدم .

دوباره ميخواهم به سوي تو بيايم .

تو را كجا ميتوان ديد ؟

در آواز شب آويزهاي عاشق ؟

در چشمان يك عاشق مضطرب ؟

در سلام كودكي كه تازه واژه را آموخته ؟

دلم ميخواهد وقتي باغها بيدارند

براي تو نامه بنويسم .

وتو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به

نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي

اي كاش ميتوانستم تنهاييم را براي تو معنا كنم

واز گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم .

كاش ميتوانستم هميشه از تو بنويسم .

ميترسم روزي نتوانم بنويسم و

دفتر هايم خالي بمانند

و حرف هاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند

ميترسم نتوانم بنويسم وكسي

ادامه سرود قلبم را نشنود

ميترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام

در سكوتي محض بميرد و تازه ترين

شعرم به تو هديه نشود .

دوباره شب ، دوباره طپش اين دل بيقرارم .

دوباره سايه ي حرف هاي تو كه

روي ديوار روبرو مي افتد .

دلم ميخواهد همه ي ديوار ها پنجره شوند

ومن تو را ميان چشمهايم بنشانم .

دوباره شب ، دوباره تنهايي و دوباره خودكاري كه

با همه ي ابرهاي عالم پر نمي شود .

دوباره شب ، دوباره ياد تو كه اين دل بيقرار را

بيدار نگه داشته .

دوباره شب ، دوباره تنهايي ،دوباره سكوت

،دوباره من و يك دنيا خاطره.....



 

khodam

متخصص بخش ادبیات
تمام لحظه های من نثار دل سپردن شد​
ولی سهمم از این بازی همیشه غصه خوردن شد​
نگاهم سوی ره بود و تو آهسته میرفتی
قدمهایت به من گفتند غریبه​
وقت مردن شد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

khodam

متخصص بخش ادبیات
نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم ....

چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ......

چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای

تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو درهر صورت می گویی من دیوانه ام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

khodam

متخصص بخش ادبیات
مي دانم روزي با تن خسته و خيس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهاي

چشمم فرود مي آيي در ميان انبوه مژگانم ميزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم

را براي هميشه مي بندم تا ديگر دوريت را حس نکنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا